ﺳﻪشنبه, 04 اردیبهشت,1403

همه مطالب

مقالات

سدا نام دیگر جلیل است.
 

سدا نام دیگر جلیل است.

شوقی زنی عامی است که داستان از منظر او روایت می‌شود و با اندکی تسامح می‌توان زاویه دید را «من راوی ساده‌لوح» درنظر گرفت. چون براساس تعاریفی که از این زاویه دید وجود دارد «من راوی ساده‌لوح» به راوی‌ای اطلاق می‌شود که مانند شوقی، درک کودکانه‌ای از محیط پیرامون خود دارد.
دوشنبه، 27 خرداد 1398 | Article Rating

یادداشت فرشته اثنی‌عشری بررمان «سدا» نوشته ی پری رضوی
رمان سدا واگویه‌های زنی به نام «شوقی » است که از دایره‌ی امن زندگی زناشویی‌اش به درون جامعه پرتاب می‌شود .جامعه‌ای که مناسبات و معضلاتش را نمی‌شناسد .
شوقی زن میانسالی است که سال‌ها با معضل ناباروری دست و پنجه نرم کرده است. اما درست، هنگامی که دارد از سن باروری‌اش می‌گذرد در یک تصمیم ناگهانی با روش لقاح مصنوعی باردار می‌شود. اما از آنجا که نه خود ونه شوهرش «جلیل» به ماندن جنین اطمینان ندارند هردو تصمیم می‌گیرند که این مسئله را مخفی نگه دارند، ولی در این حین جنین می‌ماند و جلیل می‌میرد.
شوقی زنی عامی است که داستان از منظر او روایت می‌شود و با اندکی تسامح می‌توان زاویه دید را «من راوی ساده‌لوح» درنظر گرفت. چون براساس تعاریفی که از این زاویه دید وجود دارد «من راوی ساده‌لوح» به راوی‌ای اطلاق می‌شود که مانند شوقی، درک کودکانه‌ای از محیط پیرامون خود دارد.
این درک کودکانه‌ی شوقی از محیط پیرامون و به طور کلی جامعه‌ای که در آن زیست می‌کند هرچند از تحصیلات کم و پیشینه‌ی خانوادگی ضعیف او نشات می‌گیرد، اما دلیل مهمترش آن است که شوقی در طول زندگی زناشویی‌اش در دایره‌ی امن و حمایتگر همسرش جلیل زندگی کرده است. در واقع مسائل و معضلات بیرونی زندگی را با اطمینان خاطر به جلیل سپرده و خود در دنیای درونش غرق شده است. این غرق شدگی بی‌پایان، دنیای درونی او را از دو مسئله‌ی ناباروری و حس مادری انباشته می‌کنند و این انباشتگی تنها از طریق واگویه‌های او معبری برای خروج می‌یابند.
«... مثل گربه پلنگی محله‌مان . فصل بهار بچه‌هایش را توی انباری حیاطمان به دنیا می‌آورد. همیشه بین در انباری و من گیر می‌کرد. من از او می‌ترسیدم. او هم از ترس من گوشه‌ی در انباری خرناسه می‌کشید. تا این که از کنار دامنم به سرعت رد می‌شد و می‌پرید بالای دیوار. نمی‌دانست من حسرت مادر شدنش را می‌کشم ولی عجیب به من اعتماد داشت. هر سال بچه‌هایش را توی انباری بزرگ می‌کرد .خیال داشتم اگر بچه‌مان به دنیا آمد، برای دهن‌کجی به این گربه، عصرها جلوی در انباری گلیم بیندازم و با جلیل دوتایی چایی بخوریم.»
اما این نکته که شوقی در طول زندگی زناشویی‌اش همیشه در زیر چتر حمایتی جلیل زندگی کرده است نباید خواننده را به این فکر بیندازد که با داستانی سیندرلایی مواجه است. «سدا» رمانی کاملا واقع‌گرایانه و رئالیستی است که مفهوم عشق را در یک بستر اجتماعی به تصویر می‌کشد. مفهومی که با مفاهیم رایج از عشق بسیار متفاوت است.
شخصیت‌های اصلی رمان، یعنی شوقی و جلیل هر دو میان‌سال هستند و هرکدام ویژگی‌ها و جنبه‌های خاکستری خود را دارند. در واقع اگر رمان‌های عاشقانه جوان‌پسند به دوران پیش از ازدواج می‌پردازد «سدا» روایتگر دوران پس از ازدواج است و عشق را در دست‌اندازهای زندگی روزمره و بخصوص در مقابل چالشی به نام «ناباروری» در بوته‌ی آزمایش قرار می‌دهد. عشقی که حتی پس از مرگ جلیل هم به مسیر خود ادامه می‌دهد.
هر چند داستان از پس از مرگ جلیل آغاز می‌شود و او هرگز حضوری فیزیکی در رمان ندارد اما جلیل یکی از محوری‌ترین اشخاص داستان است و حضور او به واسطه‌ی واگویه‌های شوقی در یکایک سطور داستان احساس می‌شود. به طوری که می‌توان گفت سدا نام دیگر جلیل است.
همین امر، نقطه‌ی قوت رمان «سدا»ست که آن را از بسیاری از داستان‌های زنانه جدا می‌کند. معمولا در رمان‌های ایرانی، در مورد شخصیت زن عامی داستان با دو نگاه کلیشه‌ای مواجه هستیم. اولین نگاه اینکه زن عامی داستان که گرفتار زندگی روزمره و تبعیض‌های شدید جنسیتی است، از ستم‌ها و ناروایی‌هایی که بر او از طریق مردان تحمیل می‌شود، به خود و دنیای درونش پناه می‌برد. درباره‌ی شخصیت شوقی باید گفت که که دلیل پناه بردن شوقی به واگویه‌های درونی در واقع یافتن صدای جلیل در میان انبوه صداهایی است که امنیت روانی او را تهدید می‌کنند. هرچند این امر از وابستگی‌هایی نشات می‌گیرد که تفکر زنانه‌ی امروز نمی‌پسندد اما با توجه به شخصیت عامی، ساده، کم‌سواد و پیشینه‌ی خانوادگی ضعیف شوقی این وابستگی قابل توجیه است. دومین نکته این است که نویسنده به جای اینکه مانند رمان‌های متداول زنانه، روایتگر واگویه‌های زنانی باشد که از ظلم و ستم جامعه‌ی جنسیت‌زده به درون خود پناه آورده‌اند باشد، کاملا معکوس عمل کرده تا کلیشه‌ها را بشکند. به این نحو که شوقی دارای شخصیتی است که خودانتقادی شدید دارد. او مدام خود را سرزنش می‌کند و بی‌عدالتی‌هایی را که در حقش می‌شود ناشی از قضاوت‌های زودهنگام خود می‌داند. در برابر، این جلیل است که سر بزنگاه می‌رسد، جانب او را می‌گیرد و -به خواننده- می‌فهماند که او اشتباه نکرده است.
اما با این حال عنصرتعلیق در این داستان معلق مانده است. چنین ایده‌ای که زنی نابارور پس از دودهه زندگی زناشویی به طور مخفیانه باردار می‌شود و ناگهان شوهرش می‌میرد، امکان بسیاری برای بروز تعلیق و سوتفاهم‌های بسیار دارد. به عنوان مثال اگر فردی از طایفه‌ی شوهر – که شوقی از آنها بسیار می‌ترسد – در پارک پیدا شود چه؟ اگر بدهی‌های کلان جلیل کاملا پرداخت نشوند و بدهکاران دنبال شوقی بگردند، داستان پرکشمکش‌تر نمی‌شود؟ در صفحه 132 رمان، سروکله ی پسری زخمی پیدا می‌شود که از شوقی درخواست کمک می‌کند و شوقی به او در آلونک خود پناه می‌دهد از آنجا که این حادثه درست در نقطه‌ی میانی رمان اتفاق می‌افتد، خواننده هرلحظه منتظر است که این حادثه به مسئله‌ی بزرگی در داستان تبدیل شود اما در چند صفحه‌ی بعد، ماجرا به کل تمام می‌شود و خواننده را به این فکر می‌اندازد که نویسنده هم احساسی مشابه جلیل به شوقی دارد چرا که نویسنده هم مانند جلیل، شوقی را از همه‌ی حوادثی که نقطه‌ی امن او را به هم می‌ریزد فراری می‌دهد. حتی به همین جهت است که پایان داستان هم بدون کشمکش خاصی تمام می‌شود.
به همین دلیل می‌توان گفت رمان «سدا»، داستان آرام، ملایم و کم‌تنشی‌ست که شاید از یک منظر نقطه‌ی قوتی هم باشد تا خوانندگانی را که خسته از تنش‌های زندگی امروز، می‌خواهند جایی بیاسایند و به قصه‌ی زن خوش‌صحبتی چون شهرزاد گوش فرا دهند، کاملا راضی نگه می‌دارد.
تصاویر
  • سدا نام دیگر جلیل است.
ثبت امتیاز
اشتراک گذاری
نظر جدید

جستجو