جمعه, 07 اردیبهشت,1403

همه مطالب

مقالات

گفتگوی علی آرمین با روزنامه همشهری
 

گفتگوی علی آرمین با روزنامه همشهری

طلبگی سرشار از پتانسیل داستانی است. دغدغه‌مندی و پیچیدگی ذهنی طلبه دو دلیل موجّه برای وجود این پتانسیل است. یک طلبه نمی‌تواند نسبت به جامعه بی‌تفاوت باشد وگرنه خلاف ذات طلبگی است. همین دغدغه‌مندی و جذب و دفعی که بین طلبه و مردم هست، این خودش ابعاد مختلفی دارد و می‌تواند یک دنیا داستان به همراه داشته باشد.
دوشنبه، 21 خرداد 1397 | Article Rating

علی آرمین؛ متولد 1361؛ ساکن قم؛ دانشجوی دکترای اخلاق؛ اشتغال به درس خارج حوزه. سه رمان «پرواز با پاراموتور را دوست دارم»، «کمیک استریپ‌های شهاب» و «به نام یونس» از آثار ایشان است. در مجموعه داستان‌های «کتاب خاتم»، «مرا عقیق تو باید» و «رد پای نامنظم روی برفها»داستان کوتاه دارد. داستان‌های او در برخی مجلات مانند سلام بچه‌ها و آفرینه منتشر شده است. وی تا کنون در بخش داستان کوتاه و رمان جوایز متعددی را دریافت کرده است:برگزیده جشنواره اشراق/قم 96؛ تقدیر شده در بخش رمان جشنواره اشراق به خاطر «کمیک استریپ‌هاش شهاب»/ قم96؛ مقام دوم در جشنواره هنر آسمانی در بخش رمان ویژه با رمان «به نام یونس»/ قم94؛ مقام اول در جشنواره طنز سوهان روح/ قم93؛ جزو ده نفر برتر جشنواره خاتم/ تهران95؛ تقدیر شده جشنواره خاتم/ تهران96؛ رتبه‌ی برتر در همایش «خاک و خورشید»/ دزفول93؛ تقدیر از رمان کودک و نوجوان «کریستال و قالیچه پرنده» در جشنواره‌ی ملّی اشراق/ قم93، مقام اول در کنگره ملّی روحانیت و انقلاب و دفاع مقدس/ قزوین94، تقدیر شده در جشنواره سوهان روح/ قم96.

 

-چه شد که سراغ داستان نویسی رفتید؟

چند سال به صورت تخصصی وبلاگ می‌نوشتم. بعد دوره‌هایی را در زمینه‌ی نویسندگی و فیلمنامه‌نویسی گذراندم. شروع داستان نویسی بنده به طور جدی از وقتی بود که با حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای مظفر سالاری آشنا شدم. ایشان هم تخصص دارند و هم تجربه. من سالهاست که شاگرد ایشانم.

 

-آخرین کارتان به نام یونس، اخیرا وارد نمایشگاه کتاب شد، استقبال از آن چطور بود؟ 

خدا را شکر خوب بود و طبق خبرهایی که رسیده جزو پرفروش‌های شهرستان ادب شده است. حتی روزی که کتاب دستم رسید، طرح جلدش من را شگفت زده کرد. آقای مجید زارع جلدش را طراحی کرده است. انشاء الله، همانطوری که بعضی اساتید نویده داده‌اند، اتفاقات خوبی در انتظار «به نام یونس» است. اولین رونمایی آن در پاریس بوده و بعد هم یک رونمایی رسمی در نمایشگاه کتاب تهران داشته است. زیر نظر استاد حمیدرضا شاه‌آبادی آن را نوشتم. واقعا از راهنمایی‌های دقیق و راهگشای ایشان بسیار ممنونم. از مسئولان شهرستان ادب، آقایان عزتی پاک، مودّب و سایر عزیزانی که دلسوزانه برای شکل گرفتنِ این کتاب زحمت کشیدند، بسیار متشکرم.

 

-داستان کتاب چیست؟

داستانِ یک روحانی به نام یونس است که در یک فضای بکر روستایی روایت می‌شود. یونس دخترش را بخاطر بیماری به خارج از کشور فرستاده و خودش نذر کرده که برای تبلیغ به یک منطقه‌ی محروم سفر کند. مردم با او میانه‌ی خوبی ندارند ولی اتفاقی می‌افتد که او نمی‌تواند روستا را ترک کند. قسمت عمده‌ای از داستان در شب، و در فضایی باز و با تِمی برفی روایت می‌شود. برای این رمان خیلی فکر و وقت صرف کردم. دو بار به روستای داستان مسافرت کردم. فضای داستان و آدم‌هایش و لهجه‌شان را لمس کردم.

 

-ایده این کتاب از کجا آمد؟

حدود سال 84 بود که برای سفری تبلیغی عازم روستایی محروم شدم. برف سنگینی آمده بود و مجبور شدم دو سه روز بمانم تا راه روستا باز شود. اتفاقاتش را به صورت خاطره‌وار نوشتم. بعد کم کم طرح داستانی‌اش دل خاطره‌ها را شکافت و سبز شد.

 

-اخیرا شاهد حضور روحانیون در حوزه داستان نویسی هستیم. این حرکت به خاطر چیست و چرا شاهد چنین حرکتی هستیم؟

در قدیم روحانی‌ها در علوم و فنون مختلف تبحّر داشتند؛ در طب، در نجوم، در ریاضیات، در معماری و مسائل دیگر. کم کم دایره‌ی آن را ضیق کردند تا رسید به حدی که الان هست. شیر بی یال و دم و اشکم که دید. جسارتا به نظر من باید سوالتان را این‌طور مطرح کنیم که چرا اخیرا شاهد حضور طلاب در این زمینه هستیم؟ چرا اینقدر دیر؟! اگر منِ طلبه ادعا دارم که حرفی برای گفتن دارم و حرفم حرف حسابی است، چرا تا حالا از این رسانه غافل بوده‌ام؟! رمان بستری عالی برای انتقال ایدئولوژی و حقایق به عموم مردم است. در دنیا هم برخی فیلسوفان و متفکران و مصلحان اجتماعی از این پتانسیل بهره برده و می‌برند. چرا ما نبریم؟ شیرینی داستان منافاتی با سودمندی آن ندارد. عسل، هم لذیذ است و هم مفید.

 

-آینده‌ی این حرکت را چه می‌بینید؟

شکوفایی طلبه‌ها در سالهای اخیر خیلی امیدبخش است. آینده به دست ما شکل می‌گیرد و بستگی به جدّی بودن یا نبودنمان در کار دارد.  طلبه‌ای که با مفاهیم قرآن مانوس باشد و در فنون نگارش رمان متخصص باشد، می‌تواند به برکت معارفی که دارد، کارهایی پیشرو، چشم‌گیر و متفاوت خلق کند.

 

-دیگر آثارتان را هم نام می‌برید. هر کدام داستان چه هستند؟

یکی رمان «کمیک استریپهای شهاب» است. داستان طلبه‌ای است که در میان جمع نمی‌توان سخنرانی کند و لکنت زبان پیدا می‌کند. دیگری رمان «پرواز با پاراموتور را دوست دارم» است. داستان پسری یتیم است که در تعمیرگاه ساکن است و آرزوی پرواز با پاراموتور را دارد ولی دو راهی‌های سرنوشت‌سازی برایش پیش می‌آید.


 

-چرا اغلب آثارتان در فضای طلبگی اتفاق می‌افتد؟ نمی‌خواهید از فضای طلبگی خارج شده و فضاهای دیگری را تجربه کنید؟ 

طلبگی سرشار از پتانسیل داستانی است. دغدغه‌مندی و پیچیدگی ذهنی طلبه دو دلیل موجّه برای وجود این پتانسیل است. یک طلبه نمی‌تواند نسبت به جامعه بی‌تفاوت باشد وگرنه خلاف ذات طلبگی است. همین دغدغه‌مندی و جذب و دفعی که بین طلبه و مردم هست، این خودش ابعاد مختلفی دارد و می‌تواند یک دنیا داستان به همراه داشته باشد. علاوه بر اینکه فضای فکری طلبه یک فضای فکری خاص است که با علوم قرآنی و روایی و فلسفی و عرفانی گره خورده است. این پیچیدگی‌ها در کمتر ذهنی پیدا می‌شود. ضمن اینکه فضای طلبگی برای بنده که سال‌هاست در این لباس مقدّسم، فضای جا افتاده‌ای است و بهتر می‌توانم راجع به آن بنویسم.

البته من هیچ تعصّبی ندارم که حتما در فضای طلبگی بنویسم. بیشتر بستگی دارد به مضمونی که ذهنم را درگیر می‌کند. مثلا رمان «پرواز با پاراموتور را دوست دارم» طلبگی نیست و تا آنجا که یادم می‌آید حتی در یک صحنه‌اش هم یک روحانی پیدا نمی‌شود.

 

-سوژه‌هایتان برای داستان تخیلی‌اند یا اطرافتان حضور دارند؟ 

نوعاً تخیلی‌اند. مضمون ذهنی‌ام را در طرحی داستانی می‌آورم. هر چند برخی اشخاص، فضاها و صحنه‌ها را از واقعیت بیرونی وام می‌گیرم.

 

-خاطرات و تبلیغ چه قابلیت‌هایی برای داستان‌نویسی دارد؟

قابلیت‌های زیادی دارد. طلبه در واقع پیامی را از جانب خداوند به مردم می‌رساند. در رساندن پیام، چهار رکن وجود دارد: پیام‌رسان، فهم پیام، پیام‌گیر، وسیله‌ی رساندن پیام. هر کدام از این چهار رکن می‌تواند با موانعی روبرو شود و داستانی داشته باشد. گاهی یک روحانی با درون خودش مشکلاتی دارد(پیام‌رسان). گاهی پیام را اشتباهی گرفته است(فهم پیام). گاهی مشکل از وسیله است و مثلا لکنت زبان دارد(وسیله). گاهی هم مردم نمی‌پذیرند.
تصاویر
  • گفتگوی علی آرمین با روزنامه همشهری
ثبت امتیاز
اشتراک گذاری
نظر جدید

جستجو