پنجشنبه, 09 فروردین,1403

همه مطالب

مقالات

درس‌های شاهنامه برای رمان نویسی
 

درس‌های شاهنامه برای رمان نویسی

فردوسی نیز من مفرد را در اثر خود دارد. در توصیف رستم می‌گوید: "دو رانش چو ران هیونان ستبر/دل شیر نر دارد و زور ببر" و در توصیف ضحاک: "دلیر و سبکسار و ناپاک بود". توصیفات او عموما موجز و همه‌جانبه است. بخصوص شخصیت ضحاک را می‌بینید که یک‌بعدی نیست بلکه شجاع و ناپاک است. به طور کلی شخصیت‌های اصلی شاهنامه همگی پیچیده هستند. فردوسی در دوران حیات خود قطعاً بزرگترین ادیب جهان بوده است و همانندی نداشته است.
دوشنبه، 19 تیر 1396 | Article Rating



حس‌آمیزی رمان در زبان سَبُک آن است

فولادوند و وکیلی
در نشست «جهان رمان، جهان شاهنامه» شروین وکیلی و مرجان فولادوند درباره درس‌هایی که شاهنامه برای رمان نویسان جوان دارد به بحث پرداختند.

به گزارش خبرنگار مهر، چهاردهمین نشست ادبیات داستانی موسسه فرهنگی شهرستان ادب با عنوان « جهان رمان، جهان شاهنامه» عصر روز گذشته با حضور شروین وکیلی و مرجان فولادوند در محل این موسسه برگزار شد.

در این مراسم شروین وکیلی، اسطوره‌شناس در سخنانی عنوان کرد: فردوسی آثار گذشتگان خود را خوانده بود و از چیزهایی گفته که خودش تجربه کرده بوده است. او زندگی مردم اطراف خود را با داستان‌های خود آمیخته است. این رمز ماندگاری او و درسی برای نویسندگان امروز ماست.

این نویسنده با توضیح درباره مسائل و موضوعات مطرح شده در رمان اظهار داشت: شیرازه هر داستان موفقی رویارویی انسان و هستی است، و به نظر می‌آید هسته یک داستان موفق طرح پرسش یا همان گره‌افکنی است. داستان شما در صورتی موفق خواهد که پرسشی قوی در آن طرح کنید. حوزه تمدنی ایرانی، از قدیم سرشار از این گونه قصه‌گویی‌هاست. برخی تکنیک‌ها نظیر داستان در داستان نیز در قصه‌های ایرانی نظیر مثنوی معنوی مولانا دیده می‌شود. نکته جالب‌تر این‌که در خیلی جاها می‌بینید که راوی به روشنی می‌گوید من فلان مسأله را دارم روایت می‌کنم و دغدغه‌ام این است.

به گفته وکیلی رمان ژانری مدرن است و در ایران وجود نداشته است همانطور که لامپ هم قبلا در ایران وجود نداشته است. اما نباید تصور کنیم که رمان تنها ژانر قصه‌گویی است و دیگر شیوه‌های قصه‌گویی از آن اهمیت کمتری دارند.

دو تعریف از رمان

در ادامه این نشست مرجان فولادوند، داستان‌نویس دو تعریف از رمان ارائه کرد و گفت: در تعریف نخست، رمان داستانی است بلند و منثور که شاخه‌های فرعی روایت همه در خدمت بدنه اصلی داستان باشند و وحدت موضوعی داشته باشد. این تعریف ساختاری رمان است که برای تمایز آن از ژانرهای دیگر ملاک قرار می‌گیرد. کسانی که می‌گویند ما ایرانیان در گذشته رمان یا شبیه رمان را داشته‌ایم بنا به این تعریف «سمک عیار» را مثال می‌زنند که داستانی واحد دارد.

این پژوهشگر ادبیات درباره تعریف دوم رمان نیز گفت: تعریف دیگر به فلسفه وجودی رمان می‌پردازد و معتقد است رمان نوعی ادبی است که انسان سوالش را در برابر هستی در این قالب می‌پرسد، سوالی که اغلب بی پاسخ می‌ماند. رمان بنابراین شاکله‌ای معاصر دارد و نمی‌توانسته است در عصری که همه چیز دارای پاسخی بوده است اصلا حضور داشته باشد. کسانی که معتقدند ما رمان نداشته‌ایم این تعریف را ملاک قرار می‌دهند، ضمن این‌که داستان‌های ایرانی غالبا منثور نبوده‌اند و به طور کلی ما نثر را ژانر مهمی نمی‌دانسته‌ایم. امثال داستان‌های نظامی یا شاهنامه به همین دلیل از دایره تعریف رمان خارج می‌شوند.» او افزود: «به نظر من، روح شاهنامه، شخصیت‌های شاهنامه، روح آن و فکری که پشت آن است به آن تعریف ساختاری که ما از رمان داریم و برای تمایز میان ژانرها گفته شد نزدیک می‌شود.

شمایل و شخصیت در شاهنامه

فولادوند سپس با اشاره به فقدان شخصیت در داستان‌های کهن توضیح داد: در داستان‌های کهن ما عموما با شمایل سر و کار داریم. یعنی همه معشوقه‌ها به عنوان مثال زیبا هستند. یا قهرمان قدکوتاه نداریم. این‌ها شمایلند و شخصیت نیستند. هیچ اشکالی هم ندارد. در تذکره‌الاولیا می‌بینیم که همه شخصیت‌ها وجوه مشابه دارند، و بخصوص وقتی به عارف کامل تبدیل می‌شوند همه به یک تیپ تبدیل می‌شوند.

این محقق ادبیات فارسی به وجه تمایز فردوسی و اثر سترگ او شاهنامه اشاره کرد و گفت: در شاهنامه‌ نیز همین‌طور است. اما نکته جالب این است که در شاهنامه گاهی وقت‌ها لایه پنهانی از شخصیت بالا می‌آید که دیگر شمایل تخت و یکسان نیست، و ما را شگفت‌زده می‌کنند. مثال این قضیه رستم است که از ابتدای کودکی از همه نظر شمایل یک پهلوان را دارد. اما فردوسی در جاهایی به او بُعد داده است. آن‌جا که رستم تنهاست و آوازی می‌خواند که بسیار غمگین است و درواقع از بخت بد خود گلایه می‌کند که چرا پهلوان شده است. این هنر فردوسی است چون او رنگ خود را به قصه‌ای زده است که از جای دیگری گرفته است.

در اهمیت فردوسی

به گفته فولادوند «در شاهنامه با شخصیت‌هایی رو به رو می‌شویم که همه فره ایزدی دارند. همه مقدسند و موید به تأیید ایزدی هستند. فردیت آن‌ها چگونه است؟ جمشید که بزرگترین پهلوانان است و به ایرانیان خدمات زیادی می‌کند و به آنان زراعت می آموزد، اهورامزدا با او سخن می‌گوید و فردی است بسیار برجسته. دوران او دوره طلایی اساطیری است. در روایت‌های پهلوی او ادعای خدایی می‌کند. روایت فردوسی به روایت‌های اصلی پهلوی کاملا وفادار است اما به او چیزی اضافه می‌کند که به او تشخص انسانی می‌دهد. او در جمع بزرگان سخنانی می‌گوید و به آنان فخر می‌فروشد که همه چیز را او به آنان داده است. پس از این اتفاق او به یک‌باره از بین نمی‌رود، بلکه ابتدا مردم او را رها می‌کنند و به سرزمین عربستان می‌روند و پادشاه را از آن‌جا می‌آورند. این کنش مردم به جمشید فردیت می‌دهد.

این قصه‌نویس سپس شخصیت‌های دیگر شاهنامه را نیز به عنوان مثالی از این گونه شخصیت‌پردازی معرفی کرد و توضیح داد: کاووس نیز شخصیت دیگری است که فره ایزدی دارد اما احمق است و مثلا زود عصبانی می‌شود. یک بار که او رستم را عصبانی می‌کند پهلوان دیگری کاووس را «پادشاه دیوانه» خطاب می‌کند. این به کاووس شخصیت می‌دهد و از تیپ فراتر می‌رود. چنین مواردی در دیگر شخصیت‌های شاهنامه نظیر نوذر نیز دیده می‌شود که شخصیتی بسیار واقعی دارد. خلاصه آن‌که اگر شخصیت قرار است واقعی باشد ما نشانه‌هایی از آن را در شاهنامه می‌توانیم ببینیم.

توصیف در شاهنامه

فولادوند در ادامه نشست به توصیف و ارتباط آن با احساس پرداخت و اظهار داشت: وقتی نویسنده متن را سنگین می‌نویسد اگر چه زیبایی‌هایی دارد و کشف بازی‌های زبانی جذاب است اما تأثیر معنا را از متن می‌گیرد. در قصاید خاقانی می‌بینیم که اندوه حبس در میان زیبایی‌های کلام گم می‌شود. در شاهنامه وقتی سهراب می‌میرد کمترین حد استعاره را استفاده می‌کند. این درسی است از شاهنامه که در رمان وقتی قرار است حس را به خواننده منتقل کنیم باید از سنگین کردن زبان با آرایه‌های ادبی به نفع احساس‌مان پرهیز کنیم. نکته جالب این است که ما این نکته را از رمان معاصر آموخته‌ایم اما فردوسی این نکته را می‌دانسته است.

وی درپایان سخنان خود به «مهم‌ترین تفاوت شاهنامه با آثار داستان‌گوی دیگر ادبیات فارسی» اشاره کرد و گفت: نظامی از جمله بزرگترین داستان‌پردازان ماست اما او را کمتر از شاهنامه نزدیک به رمان می‌دانیم. نظامی بیشتر مشابه رمانس‌ها و داستان‌های عاشقانه است که اجداد رمان محسوب می‌شوند. عطار نیز هر پرسشی مطرح می‌کند پاسخش را دارد. البته این ارزش کلام را تعیین نمی‌کند و تنها نشانه تفاوت شاهنامه با آثار نظامی و عطار است. فردوسی مسائلی انسانی را در شاهنامه مطرح می‌کند، نظیر این‌که بشر ممکن است ظلم کند، یا پادشاه ظالم ممکن است به حکومت برسد یا سوال طرح می‌کند: «اگر مرگ داد است بیداد چیست؟» و امثال آن سوالاتی است هستی‌شناسی که معمولا در رمان طرح می‌شوند.»

انسان غربی، انسان شرقی

شروین وکیلی نیز در ادامه به تفاوت ادبیات شرق و غرب اشاره کرد و اظهار داشت: پیشفرض لوکاچ این است که منِ انسانی تا پیش از دوران مدرن وجود نداشته است و جنبش اومانیسم در غرب بشر را نجات داده است. این حرف درباره ادبیات اروپا فقط درست است اما مثلا درباره ژاپن و هند درست نیست. مشخصا درباره ادبیات ایران نیز درست نیست. ما خودزندگی‌نامه فراوان داریم، مثل اثر بوعلی سینا یا حسن صباح، یا سفرنامه‌ها.

وی فردوسی را نیز از این نظر دارای تمایز دانست و اظهار داشت: فردوسی نیز من مفرد را در اثر خود دارد. در توصیف رستم می‌گوید: "دو رانش چو ران هیونان ستبر/دل شیر نر دارد و زور ببر" و در توصیف ضحاک: "دلیر و سبکسار و ناپاک بود". توصیفات او عموما موجز و همه‌جانبه است. بخصوص شخصیت ضحاک را می‌بینید که یک‌بعدی نیست بلکه شجاع و ناپاک است. به طور کلی شخصیت‌های اصلی شاهنامه همگی پیچیده هستند. فردوسی در دوران حیات خود قطعاً بزرگترین ادیب جهان بوده است و همانندی نداشته است.

این اسطوره‌شناس در پایان سخنان خود به هنر فردوسی و دلیل ماندگاری اثر عظیم او شاهنامه پرداخت: فردوسی هزار سال با ما فاصله دارد اما متن او را ما امروز می‌خوانیم و می‌فهمیم. یک دلیلش آن است که در طول تاریخ مدام مردم آن را می‌خوانده‌اند، حتی کسانی که در کشور ما به او فحش می‌دهند هم آن را خوانده‌اند و از او تأثیر پذیرفته‌اند. دلیل دیگرش آن است که ما مشابه شخصیت‌های او را در اطراف خود می‌بینیم. فردوسی فردی بود که آثار گذشتگان خود را خوانده بود. این اندرزی است برای ما. ما نیز باید روایت گذشتگان خود را بخوانیم و ببلعیم. دیگر آن‌که فردوسی از چیزهایی گفته است که خودش تجربه کرده بوده است. او زندگی مردم اطراف خود را با داستان‌های خود آمیخته است. مثلا بسیاری از سلاح‌ها در زمان فردوسی وجود داشته است نه در گذشته دور دو هزار سال پیش که داستان‌ها اتفاق افتاده است. این اشیا برای مخاطب فردوسی معنی داشته است نه برای گذشتگان. او آنقدر ماهرانه آن خاطره کهن را احضار کرده است که حتی ما که این اشیا را نمی‌شناسیم آن تصاویر را آموخته‌ایم و با آن ارتباط برقرار می‌کنیم. این هنر اوست و علت ماندگاری آثار او نیز همین است.

امانت‌داری و اخلاق‌مداری

استفاده از اين خبر فقط با ذکر منبع " خبرگزاری مهر " مجاز است.
تصاویر
  • درس‌های شاهنامه برای رمان نویسی
ثبت امتیاز
اشتراک گذاری
نظر جدید

جستجو