جمعه, 10 فروردین,1403

همه مطالب

مقالات

ادبیات معاصر روس به روایت یوگینا نیکیتنکو
 

ادبیات معاصر روس به روایت یوگینا نیکیتنکو

یکشنبه، 09 خرداد 1395 | Article Rating

ادبیات اقلیت ـ روز یکشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۵ نشستی با موضوع ادبیات داستانی معاصر روس با حضور خانم دکتر یوگِنیا نیکیتنکو، پژوهشگر روس و جمعی از داستان‌نویسان و علاقه مندان ادبیات داستانی در شهر کتاب قم برگزار شد.

در آغاز این نشست، مجتبی راشدی، پژوهشگر بنیاد مطالعات اسلامی مسکو و مسئول بخش ادبیات داستانی و ادبیات کودک، مختصری در خصوص چرایی این نشست صحبت کرد و گفت: 

ایران و روس به عنوان دو همسایه، هنوز شناخت کافی از فرهنگ یکدیگر ندارند. یکی از کارهای مفیدی که می‌تواند به این شناخت کمک کند، مقولهٔ ادبیات است. بعد از تحقیق و رایزنی‌های لازم ما به این نتیجه رسیدیم که با یکسری از کارهای ادبیاتی می‌توانیم ایران را به خوانندگان روسی معرفی کنیم. لذا بیش از آن که بخواهیم یک کتاب را ترجمه و معرفی کنیم، برآنیم تا نویسندگان کشورمان را در آنجا مطرح کنیم. تا خوانندهٔ ما دنبال یک اثر از یک شخص نباشد، بلکه با مطالعهٔ مجموعه‌ای از آثار نویسندگان به یک نوع طرز تفکر و مبنا برسد.

تا کنون برخی از آثار توسط این بنیاد در روسیه به چاپ رسیده است. برخی انتخاب خوب و درستی بوده و برخی چندان انتخاب خوبی نبوده است. اگرچه این اقبال به نوع تفکر مردم روسیه برمی‌گردد، اما ما هم نیاز به یک آسیب‌شناسی کتاب‌های چاپ شده داریم تا انتخاب بهتر و درست‌تری داشته باشیم. از طرفی دوستداران ادبیات در کشور ما تمایل دارند تا با ادبیات معاصر روس، بیشتر آشنا شوند. چنانکه این آشنایی با نویسندگان قرن نوزده و بیست آنها وجود داشته و دارد. اما آثار ترجمه شده از نویسندگان اواخر قرن بیستم و بیست‌ویکم در ایران بسیار کم است. پس ما نیاز به تعامل بیشتر و موثرتری داریم. این نشست نیز جزو اولین گام‌هایی است که با حضور خانم یوگینا نیکیتنکو اتفاق افتاده است. ایشان هم تحصیلاتشان در حوزه ادبیات کلاسیک فارسی است و هم در دانشگاه علوم انسانی مسکو به تدریس زبان فارسی مشغول هستند. همچنین با رایزنی فرهنگی ایران در روسیه همکاری دارند و در برخی از پروژه‌ها و ترجمه آثار ادبی با بنیاد مطالعات اسلامی مسکو کار می‌کنند. دلیل حضورشان در ایران هم به این جهت است که در حال حاضر پروژه‌ای با عنوان «ادبیات داستانی معاصر ایران» را در دست دارند.

شاید این ارتباط و تعامل فرهنگی باعث شود نویسندگان ما نیز از مسکو و سن‌پطرزبورگ دیدن کنند و با فرهنگ پررمزوراز و تفکر و مبانی فکری نویسندگان روسیه از نزدیک آشنا شوند. از طرفی دیگر روس‌ها نیز با نوع زندگی و نویسندگی و فرهنگ و اندیشه ایرانیان آشنا شوند تا سؤالات و سوءبرداشت‌های موجود زدوده شود. چه بهتر که این شناخت از طریق قلم اتفاق بیافتد، آن هم نه به طور مستقیم و از طریق ادبیات آکادمیک و ارائه مستقیم اعتقادات، بلکه از طریق ادبیات داستانی.

سپس دکتر یوگِنیا نیکیتنکو در خصوص مکاتب موجود در ادبیات روسیه توضیح داد:

من سعی می‌کنم گزارش مختصری از وضعیت ادبیات شوروی بعد از جنگ جهانی دوم و وضعیت ادبیات امروز روسیه ارائه بدهم. ابتدا به سبک‌هایی می‌پردازم که در ادبیات روسیه رایج است. برای مثال ما در قرن نوزدهم مکتب «رئالیسم انتقادی» را داریم که در سراسر جهان شناخته شده است و کتاب‌هایی در این مورد به فارسی ترجمه شده است. مثل کتاب‌های تولستوی و داستایفسکی. در آخر قرن بیستم نویسندگان ما به مکتب مدرنیسم روی آوردند که بیشتر به صورت شعر ارائه می‌شد. سال ۱۳۰۱ اتحاد جماهیرشوروی تأسیس شد و یک مکتب جدید در ادبیات آن زمان به وجود آمد. زیرا سیاست اتحاد شوروی این بود که از کلام باید به عنوان سلاح برای مبارزهٔ طبقاتی استفاده کنیم. بنابراین فکر می‌کردند که مردم شوروی به یک سری اطلاعات جدید نیاز دارند و ادبیات گذشته که برای آگاهی دادن به طبقات محروم نوشته شده، برای این نسل بی‌فایده است. هم چنین معتقد بودند که برای ساخت دنیای جدید ما می‌توانیم فرهنگ قدیم را قربانی کنیم. برای این کار نیاز به یک سبک جدید بود. به این ترتیب در سال ۱۳۱۱ شمسی «اتحادیه نویسندگان» شوروی تأسیس شد و اساسنامه‌ای را به تصویب رساند که در آن «رئالیسم سوسیسالیستی» را به عنوان یک مکتب معرفی می‌کرد. رئالیسم سوسیالیستی، یگانه شیوهٔ مجاز نگارش در آن زمان برای آفرینش هنر بود و اغلب آثاری که در این چهارچوب نمی‌گنجید، اجازه چاپ نمی‌گرفت.

در اواسط قرن بیستم اصطلاحی با عنوان «برای کشوی میز نوشتن» به ادبیات شوروی راه یافت. چرا که نویسنده می‌دانست چیزهایی که می‌نویسد هیچ وقت در داخل کشور چاپ نخواهد شد. مهم‌ترین نظریه‌ای که در این مکتب ارائه شد، «نظریه بی‌تعارضی» بود. ادبیات انتقادی، مکتبی بود که به وضع موجود در کشور منتقدانه می‌نگریست، اما در نظریه رئالیسم سوسیالیستی از نگاه خوب و بد حرف زده می‌شد، در حالی که در نظریه بی‌تعارضی، نگاه خوب و بهتر مد نظر نویسنده قرار می‌گرفت. به این معنی که همه چیز در کشور ما خوب است و می‌تواند بهتر باشد و اگر نویسنده‌ای منتقدانه به اتفاق‌های اتحادشوروی می‌نگریست، او متهم به سیاه‌نگاری می‌شد. این نظام معتقد بود که یک انسان جدید و یا انسان شوروی باید به وجود بیاید که مسائل اجتماعی شوروی برایش مهم‌تر از مسائل شخصی‌اش باشد و چنین شخصی باید بکوشد تا کشور و مردمش زندگی بهتری داشته باشند. این وضع تا مرگ استالین ادامه داشت. وقتی خروشچف در سال ۱۳۲۶ به قدرت رسید، در یکی از سخنرانی‌های معروفش گفت: «ما علیه کسانی هستیم که در زندگی خود به دنبال واقعیات منفی هستند. هم چنین علیه کسانی هستیم که تصاویری بیش از حد رؤیایی و شیرین پدید می‌آورند.» یعنی او اجازه داد نویسنده‌ها کمی از وضع موجود، انتقاد کنند و این زمان، معروف به «دوره ذوب شدن یخ‌ها» شد. در همین زمان است که آثار بسیار باارزشی به وجود آمد که معمولاً در ماهنامه‌های ادبی به چاپ می‌رسید. برای مثال سلژنیتسین و ویکتور نکراسوف و یوری تریفونوف کسانی بودند که آثار خوبی به وجود آوردند. اما بعد از آنکه برژنف به قدرت رسید، اوضاع کمی بدتر شد و سانسورها از سر گرفته شد و نویسندگان بازهم بیشتر برای کشوی میز نوشتند.

اصطلاح دیگری که در ادبیات روس وجود دارد، «samizdat» و به معنی «چاپ زیرزمینی داخل کشور» است. در این زمان عده‌ای از نویسندگان، هنگام شب پشت ماشین تحریر می‌نشستند و نوشته‌هایشان را تایپ می‌کردند و بعد کپی می‌گرفتند و به دست دوستان‌شان می‌رساندند. این کتاب‌ها محبوبیت زیادی پیدا کردند، چون همه سعی می‌کردند با آثار ادبیات جدید آشنا شوند. حتی یکی از راه‌های به دست آوردن دل دخترخانم‌ها از همین طریق بود.

«دوره ذوب شدن یخ‌ها» اواسط قرن بیستم اتفاق افتاد، یعنی دهه سی و چهل شمسی و بیشتر دهه سی که نتیجه آن نثری به نام «نثر اردوگاهی» بود. در اتحادشوروی مجموعه اردوگاه‌هایی به نام «گولاگ» وجود داشت، به معنی «اداره اردوگاه‌های کار اجباری» در این اردوگاه‌ها هم زندانیان معمولی حضور داشتند و هم زندانیان سیاسی. سال ۱۳۴۲ شمسی، داستان بلندی از سلژنیتسین به نام «فقط این یک روز ایوان دنیسوویچ» چاپ شد که زندگی یکی از زندانیان معمولی این اردوگاه‌ها را به تصویر کشیده بود. چاپ این اثر اولین «موج نثر اردوگاهی» را به جود آورد و هم‌زمان با این موج، موج دیگری به نام «موج نثر روستایی» نیز در ادبیات روس پا گرفت که نمایندهٔ آن سلژنیتسین و راسپوتین بودند و هم‌زمان نیز «ادبیات مهاجرت» به وجود آمد.

چند موج مهاجرت در شوروی به وجود آمده است. اولین موج آن بعد از جنگ داخلی اتحاد شوروی شکل گرفت و موج دیگر بعد از جنگ جهانی دوم و موج سوم بعد از روی کار آمدن گرباچف، یعنی در سال ۱۳۶۴ به وجود آمد. با آمدن گرباچف، دیوارآهنین فرو ریخت و مردم آزادی بیان پیدا کردند و آثاری را که قبلاً برای کشوی میز نوشته می‌نوشتند، به چاپ رساندند و مخاطب عام با این آثار آشنا شد.

همراه با موج سوم، داستان‌ها و رمان‌های نویسندگان مهاجر نیز در داخل کشور به چاپ رسید و موج ترجمه آثار دیگر کشورها نیز در روسیه پا گرفت. زیرا تا آن زمان خواننده شوروی آشنایی زیادی با ادبیات غرب نداشت و فقط آثار نویسندگانی که طرفدار شوروی بودند، به روسی ترجمه می‌شد. ولی بعد از این که گرباچف اجازه داد تا در کشور آزادی بیان باشد، آثار دیگر نویسندگان نیز به روسی ترجمه شد.

امیدوارم توانسته باشم در این مختصر مکاتب ادبی روس را برای شما توضیح بدهم.

نشست ادبیات معاصر روس به روایت یوگینا نیکیتنکو

نشست ادبیات معاصر روس به روایت یوگینا نیکیتنکو

در ادامه جلسه نیکیتنکو به سؤالات حاضرین پاسخ دادند، از جمله این سوال‌ها به موارد ذیل می‌توان اشاره کرد:

مجتبی راشدی: آثاری که بعد از فروریختن دیوارآهنین و ورود موج اروپای غربی به روسیه منتشر شد، بیشتر در چه فضایی نوشته شده بود؟

نیکیتنکو: بعضی از آنها رئالیسم انتقادی بودند که به سبک واقع‌گرایی نوشته شده بودند.

ابراهیم اکبری دیزگاه: مثال بزنید، زیرا تصور ما در این است که از آن samizdatها آثار فاخری بیرون نیامد. این همان آثاری بود که نوشته می‌شد، یا در خارج از روسیه به چاپ می‌رسید و یا در داخل روسیه به صورت مخفیانه چاپ می‌شد و به نظر می‌رسد از داخل آن کشوها چیز قابل توجهی که ادبیات روس را به ما نشان بدهد، بیرون نیامد. از نظر من دو کتاب مهم از ادبیات روسیه ترجمه شده است، یکی «عالیجنابان خاکستری» اثر ویتالی شنتالینسکی که توصیفاتی از نویسندگان و موقعیت آنها در روسیه دارد و کتاب دیگری هم به نام «بچه‌های ژیواگو» از ولادیسلاو زوبوک است، این کتاب نیز به وضعیت نویسندگانی که در دوره استالین -پیشااستالین و پسااستالین- زیست می‌کردند، پرداخته است. در ایران هم در سال‌های اخیر ماهنامه و فصل‌نامه‌های ادبی زیادی به این موضوع پرداخته‌اند. ولی آنچه جای سؤال دارد این است که اگر از میان این samizdat ها اثر چشمگیری به چاپ رسیده، کدام اثر یا آثار بوده است؟

نیکیتنکو: یکی از نمونه آثاری که از کشوی میز درآورده شد و به صورت samizdat ها پخش شد و در زمان گرباچف به چاپ رسید، «مسکو پتوشکی» اثری از وندیکت یروفییف بود که در ۱۹۶۹ یعنی ۱۳۴۸ نوشته شده بود. این کتاب به سبک داستان پست‌مدرن نوشته شده است و دو لایه دارد. لایه بیرونی یک مرد الکلی را نشان می‌دهد که با قطار برقی به دیدن خانواده‌اش می‌رود، ولی موفق نمی‌شود آنها را ببیند و به همان جایی که بوده برمی‌گردد. لایه درونی آن این است که این سفر یک سفر روحی است، به آرمان‌شهر که کاراکتر اصلی آن به مقصد نمی‌رسد. این کتاب معروف، به نثر نوشته شده، اما به دلیل سبک‌نوشتاری‌اش آن در ژانر منظومه قرارداده‌اند.

فرشته اثناعشری: ادبیات قرن نوزدهم روسیه خیلی غنی است و شاهکارهای زیادی دارد، اما دوران خفقانی که در شوروی بود، چقدر به ادبیات روسیه آسیب زده و باعث تضعیف آن شده است؟

نیکیتنکو: حتی در چهارچوب «رئالیسم سوسیالیستی» و با وجود سانسور بعضی آثار نوشته شدند که واقعاً شاهکارند. بعضی از نویسنده‌ها توانستند در همان شرایط، از موضوع‌شان بنویسند و شاهکار بیافرینند. مثلاً در دهه ده شمسی دوره اشتراک‌سازی و صنعتی‌سازی داشتیم که راجع به آن کتاب‌هایی نوشته شده است. بهترین آن اثری از شولوخوف به نام «سرزمین نوآباد» است که به فارسی هم ترجمه شده است. شاید این اثر در حد کتاب اول شولوخوف یعنی «دن آرام» نباشد، اما در چهارچوب رئالیسم سوسیالیستی کتاب بسیار خوبی است.

یکی از کتاب‌های مطرح در روسیه که نمونه ادبیات جنگ است از ویکتور نکراسوف به نام «درسنگرهای استالینگراد» است. این کتاب با آن که در چهاچوب ادبیات رسمی نوشته شده، ولی در میان مردم بسیار محبوب است و به ۳۶ زبان زنده دنیا ترجمه شده است و یک شاهکار محسوب می‌شود.

مهدی کرد فیروزجایی: در این سال‌های اخیر روسیه آزادتر از قبل شده است، بعد از گرباچف و روی کار آمدن یلتسین، فضای روسیه نسبت به گذشته آزادتر شد. نویسنده‌های روس چقدر توانستند از این فرصت آزادی به وجود آمده برای خلق آثار استفاده کنند؟ حالا فرقی ندارد، چه آثار انتقادی نسبت به سیاست‌های روسیه مثلاً نسبت به جنگ روسیه با گرجستان، درگیری‌هایی که با چچنی‌ها داشتند، مسئله اوکراین و… آیا افرادی نسبت به این سیاست‌ها منتقد بودند؟ آیا فرصت آزادی به وجود آمده به خلق آثار فاخر کمک کرد یا نه؟ اساساً از این فضای جدید که به قول بسیاری فضای رشد خلاقیت‌هاست، نویسنده شاخصی بیرون آمده است؟

نیکیتنکو: در واقع من خیلی با ادبیات بیست-سی سال اخیر آشنایی ندارم. اما تا حدی که بتوانم توضیح می‌دهم. به نظرم در این دوره ما نویسنده خوبی نداشتیم و در زمان شوروی با وجود سانسور، نویسنده‌های بهتری وجود داشتند. بعد از فروریختن دیوارآهنین و کم شدن سانسور، بعضی از نویسنده‌ها فکر کردند همه‌چیز مجاز است و ارزش وجود ندارد و تابویی نیست پس بسیاری در استفاده از واژه‌های رکیک و یا صحنه‌های زننده اغراق کردند. گویا چنین چیزهایی برای‌شان لذت‌بخش بود. چون قبلاً همه‌چیز خوب بود و ما اجازه نداشتیم بگوییم یک چیزی بد است، برای همین با آمدن آزادی همه‌چیز برعکس شد و دورانی به نام «موج سیاه‌نویسی» شکل گرفت، چون عده‌ای فکر کردند که دیگر هیچ چیزِ ارزشی وجود ندارد. البته آثار پست‌مدرنیستی زیادی به چاپ رسید که در حد خود خوب هستند ولی شاهکار نیستند. مثل آثار ویکتور پلوین که خیلی هم معروف شد، اما فکر می‌کنم آثار او به فارسی ترجمه نشده است.

شاخه دیگری از ادبیات در روسیه داریم به نام «ادبیات عامه‌پسند» که در کشورهای دیگر هم وجود دارد. این نوع ادبیات بعد از فروریختن دیوارآهنین در روسیه به وجود آمد که تعدادشان زیاد است.

جواد شعبانی: آیا علتش این است که ماهیت ادبیات روس در حال حاضر به ادبیات غربی‌ها نزدیک شده است؟ یا اصلاً ربطی به تهاجم فرهنگی غرب ندارد؟

نیکیتنکو: شاید بتوان گفت حق با شما است، چون نسل جوان مشتاق دیدن فیلم‌های هالیوودی هستند و با ارزش‌های آن بزرگ می‌شوند. با وجود این که فیلم‌های ساخته شده در شوروی خیلی خوب هستند، اما آنها را نگاه نمی‌کنند و این نسل «انسان شوروی» را که به صورت «قهرمان شوروی» درآمده بود، مسخره می‌کنند.

فیروزجایی: روی کار آمدن فضاهای مجازی و سرگرمی‌های دیجیتالی مثل سینماها تا چه اندازه توانست مردم روسیه را از کتاب‌خواندن باز دارد؟

نیکیتنکو: به نظر من مثل همه‌جای دنیا، فیلم دیدن برای ما راحت‌تر است. البته اگر شما وارد متروی مسکو بشوید متوجه می‌شوید که مردم در قطار هم کتاب می‌خوانند، حتی با آیفون. اما این که چه نوع کتاب‌هایی می‌خوانند، باید در این مورد تحقیقات میدانی بشود.

فیروزجایی: تیراژ کتاب‌هایی که به چاپ می‌رسد چقدر است؟

نیکیتنکو: حدود ۵ هزار نسخه به بالا که در زمان شوروی این تعداد خیلی بیشتر بود.

راشدی: البته شما باید این تعداد را با توجه به وسعت و جمعیت روسیه در نظر بگیرید و مقایسه ایران با روسیه کار اشتباهی است. چون با محیطی که روسیه دارد و این میزان از جمعیت، پنج‌هزار نسخه تعداد زیادی نیست. البته کتاب دیجیتال در روسیه به خوبی جا افتاده است و بیش از این که نسخه چاپی کتاب فروش برود، نسخه دیجیتالی کتاب‌ها است که به فروش می‌رسد و خیلی‌ها از ای‌بوک استفاده می‌کنند.

اثناعشری: به نظر می‌رسد در کشور ما جوانان به ادبیات غرب و ادبیات ترجمه‌شده گرایش بیشتری از ادبیات فارسی دارند، آیا در روسیه هم این اتفاق افتاده است؟

نیکیتنکو: بله. ادبیات اروپای غربی، آمریکا و به‌خصوص آمریکای لاتین و مارکزخوانی بسیار است.

زهره عارفی: گفتید قسمتی از ادبیات روس را «ادبیات مهاجرت» شکل داده، در حالی که نمونه بارزی برای آن در ادبیات مهاجرت نداریم یا اگر هم هست، این آثار آن قدر نیست که تبدیل به یک موج یا جریان بشود. اگر ممکن است در این مورد توضیح بدهید و نمونه‌های آن را مثال بزنید تا برآورد ما این باشد که این جریان در «ادبیات مهاجرت» برای روسیه اتفاق افتاده است.

راشدی: البته یک کتاب خودش می‌تواند، به تنهایی جریان‌ساز بشود.

عارفی: به نظرم این طور نیست و برای به وجود آمدن یک جریان نیاز به پشتوانه‌ای محکم و نمونه‌های زیاد داریم.

نیکیتنکو: الان چهارتا اسم به نظرم رسید، البته تعداد مهاجران نویسنده ما خیلی بیشتر است. اسم ناباکوف را حتماً شنیده‌اید، رمان‌هایش را هم به انگلیسی و هم روسی نوشته است. او یک نویسنده مهاجر است که بعد از جنگ داخلی از کشور مهاجرت کرد.

عارفی: می‌دانید که ناباکوف تحت تأثیر فرهنگ روسیه رمان نمی‌نویسد و آنچه نوشته تحت تأثیر ادبیات غرب بوده است. بازتاب اندیشه‌های او در کتاب‌هایش نشانگر فرهنگ روس نیست، بلکه متأثر از فرهنگ مهاجرت است.

نیکیتنکو: به نظر من مشهورترین رمانش لولیتا، که به انگلیسی نوشته شده، با فرهنگ آمریکایی و ماجراهایی که در آمریکا اتفاق می‌افتد، نوشته شده است. اما رمان‌های دیگری دارد که هم بهتر از لولیتا هستند و هم شخصیت اول و دومشان روس هستند و رمان درباره احساسات مهاجران روس است، مثل «تحفه».

اکبری دیزگاه: داستان‌های کوتاه ناباکوف کاملاً تحت تأثیر فرهنگ روس است.

نیکیتنکو: کتاب دیگری هم دارد به نام «دفاع لوژین» که درباره آدمی است که شطرنج بازی می‌کند و آن هم کاملاً منطبق بر فرهنگ روس‌ها است.

اکبری دیزگاه: البته منتقدان زیادی هم هستند، مثل یاکوبسن که از روس می‌رود، اما همچنان تحت تأثیر فرهنگ روس می‌ماند. یا رومن‌گاری با این که ساکن فرانسه است، اما ماهیت روسی‌اش دارد.

نیکیتنکو: یک نویسنده دیگر به نام زامیاتین نیز داریم که هم‌عصر ناباکوف است. وی رمانی دارد به نام «ما» که یک پادآرمان شهر است. این رمان در مورد آینده‌ای است که همه با هم برابرند، ولی زندگی‌شان به یک زندگی ماشینی تبدیل شده و جایی برای خلاقیت و شخصیت انسانی نمانده است. این کتاب هم در زمان گرباچف چاپ شد، با این که در دهه ده شمسی نوشته شده بود.

دیگر می‌توانیم به سرگئی دولاتوف اشاره کنیم که مجموعه داستان «چمدان» ش به فارسی ترجمه شده است. این مجموعه بعضی از داستان‌هایش در داخل روسیه نوشته شده و بعضی هم در آمریکا.

هم چنین گازدانف که معاصر دولاتوف بوده است و مهاجری است که در پاریس راننده بود. او هم کتاب‌هایش در اتحادشوروی به چاپ رسید.

شعبانی: مساله فروپاشی شوروی و جدا شدن جمهوری‌ها آیا اثری در ادبیات خود روسیه گذاشته یا نه؟ آیا روسیه، مفاخر روسی‌نویس جمهوری‌های جدا شده را همچنان از آن خود می‌داند؟

نیکیتنکو: به طور کلی اگر بگوییم، بعد از فروپاشی، خیلی‌ها دچار بحران‌هویت شدند، هم به خاطر جداشدن این جمهوری‌ها و هم به خاطر این که کشوری که در آن بزرگ شده بودند، دیگر وجود نداشت. این که این مساله تا چه حدی بر ادبیات تأثیر گذاشته است، من متخصص نیستم.

شعبانی: آیا زبان روسی همچنان زبان ادبیات این جمهوری‌ها است؟ مثلاً آیا نویسندگان ادبی تاجیک، رغبتی به خلق آثار ادبی به زبان روسی دارند؟

نیکیتنکو: تاجیکستان تا جایی که من می‌دانم، جوانانشان با زبان روسی آشنایی زیادی ندارند و بیشتر دوست دارند با زبان خودشان بنویسند و به فرهنگ ایران نزدیک بشوند.

راشدی: ازبکستان و قرقیزستان هم همین طورند.

نیکیتنکو: بله. همین طورند.

اکبری دیزگاه: به این مساله بپردازید که در طول صد سال گذشته بده‌وبستان‌هایی میان ادبیات روس و ایران بوده، به‌خصوص که روس از لحاظ تفکر خیلی بر ما تاثیرگذار بوده. نویسندگان ادبیاتی ما با ادبیات کمونیستی شروع کردند و هنوزهم رگ‌هایی در ادبیات ما دیده می‌شود. آدم‌هایی که افراد بزرگی به حساب می‌آمدند و به روسیه رفتند و دستگیر شدند، و بعد هم تبعید شدند به سیبری، مثل احسان طبری. اگر ممکن است در این باب کمی صحبت کنید.

نیکیتنکو: در زمان شوروی بیشتر آثار نویسندگان توده‌ای به روسی ترجمه می‌شد. داستان‌کوتاه، رمان و همین‌طور شعر. ولی نمی‌توان گفت تأثیر به‌سزایی بر ادبیات روسی گذاشته است. احمد قاسمی یکی از رهبران حزب توده است و صادق هدایت که آثار زیادی از او به روسی ترجمه شده است.

عارفی: جلال آل‌احمد یک مدت توده‌ای بود و بعد از عقایدش برگشت.

نیکیتنکو: بله. چون جلال آل‌احمد نویسنده‌ای بود که در نوشته‌هایش انتقاد می‌کرد، مردم دوست داشتند آثار او را بخوانند. ولی از چند شخصیت خیلی مهم که بر ادبیات روس تأثیر زیادی گذاشتند، می‌توان ابوالقاسم لاهوتی را نام برد که مهاجرت کرد و به تاجیکستان آمد و بعد هم به مسکو رفت و آنجا ازدواج کرد و بانو لاهوتی، کتاب شاهنامه را به طور کامل به روسی ترجمه کردند.

راشدی: ایشان مدتی هم وزیر فرهنگ تاجیکستان بودند و ترجمه شاهنامه همسرشان در روسیه بسیار معروف است.

نیکیتنکو: دیگر می‌توان به آل‌احمد اشاره کرد که کارهایش ترجمه شده، بزرگ علوی و البته جالب است که از این نویسنده، «چشم‌هایش» ترجمه نشده است.

عارفی: و از صمد بهرنگی، نویسنده ماهی سیاه کوچولو چیزی چاپ شده؟

نیکیتنکو: بله.

اثناعشری: این آثار با استقبال هم مواجه شده‌اند؟

نیکیتنکو: تا حدی بله. اکثر مردم شوروی کتاب‌خوان بودند و اگر شما تیراژ کتاب‌ها را در آن زمان ببینید، بیست‌هزار نسخه به بالا است و الان هم اگر مراجعه کنید، می‌توانید این کتاب‌ها را پیدا کنید.

اثناعشری: الان دیگر گرایشی به این کتاب‌ها نیست؟

نیکیتنکو: الان بیشتر ادبیات فارسی می‌خوانند.

راشدی: مردم روسیه معمولاً به ادبیات فارسی روی می‌آورند و اصلاً نمی‌دانند ایران در کدام منطقه جغرافیایی واقع شده است. البته ترجمه‌هایی که از این نویسندگان وجود دارد، از بین رفته و گاها در کتابخانه‌ها می‌توان آنها را یافت، اما باید به سمت ترجمه مجدد برویم. چون بعضی از این ترجمه‌ها ترجمه‌های خوبی نبوده‌اند. از جمله ترجمه بوف‌کور. الان می‌توان گفت هیچ شناختی نسبت به ادبیات ایران وجود ندارد، چون آنها به سمت غربی متمایل شده‌اند و با سرعت به آن سو می‌روند و علاقه‌ای به ادبیات ایران ندارند. اما نسل قبل از فروپاشی هنوز هم دنبال ادبیات ایران هستند، ولی نسل کمونیسم‌ها، واقعاً شناختی از ایران و ادبیاتش ندارند.

اثناعشری: گفتید کتاب‌هایی مثل داستان‌های بزرگ علوی خوانده می‌شده‌اند، این خوانده شدن به خاطر سبک این نویسنده بوده یا به خاطر نگاه مشترکش؟

نیکیتنکو: فکر می‌کنم بیشتر به خاطر آن نگاه مشترکی بوده که نویسنده ایران به زندگی و سیاست داشت، برای خواننده روس هم جالب بوده که یک نویسنده در کشور خارجی پیدا شده که مثل او فکر می‌کند و تاجیکستان هم که قسمتی از اتحادشوروی بوده و همسایه نزدیک ایران، برایشان جالب بوده که در ایران چه اتفاق‌هایی می‌افتد. چون فرهنگ شما به آنها خیلی نزدیک است. البته آقای راشدی درست فرمودند که مردم الان علاقمند به خواندن آثار نویسنده‌های شرقی نیستند، برای این که به آنها شناختی ندارند، آثاری تألیف و ترجمه نمی‌شود. مثلاً چند سال پیش رمانی از خالد حسینی به روسی ترجمه شد، به نام «بادبادک‌باز»، که در آمریکا و به زبان انگلیسی نوشته شده بود، اما موضوع رمان به زندگی مردم در افغانستان مربوط می‌شود و مردم از آن استقبال زیادی کردند.

اثناعشری: آیا از داستان‌های نویسندگان آسیای شرقی، مثل موراکامی که جهانی شده است هم استقبال می‌شود؟

نیکیتنکو: بله. خیلی معروف‌اند.

عارفی: بعضی‌ها معتقدند که بعد از انقلاب شوروی شعاری‌نویسی و تبلیغاتی‌نویسی با توجه به حاکمیت وقت در شوروی وجود داشته است. آیا این تبلیغاتی‌نویسی بعد از هر انقلابی اتفاق می‌افتد و آیا می‌توانید مقایسه‌ای میان شوروی و ایران داشته باشد؟

نیکیتنکو: بله در آن زمان چهارچوب نویسندگی سبک «رئالیسم سوسیالیستی» بود و آثاری چاپ می‌شدند که از طرف «اتحادیه نویسندگی» انتخاب و تأیید می‌شدند. حتی اگر ارزش ادبی نداشتند، بازهم به چاپ می‌رسیدند، تنها به خاطر این که ارزش‌های شوروی را مطرح کنند.

عارفی: با توجه به این که اشاره کردید میان ادبیات روس و ایران در زمان کمونیسم شباهت‌هایی وجود داشته، آیا ادبیات بعد از انقلاب ایران را با ادبیات شوروی مقایسه کرده‌اید و وجه اشتراک و یا شباهتی میان آنها می‌بینید؟

شعبانی: درباره ادبیات معاصرایران یعنی ادبیات انقلاب و جنگ مطالعه و تحقیقی داشته‌اید؟

نیکیتنکو: حقیقتش من تازه این کار را شروع کرده‌ام و آشنایی کمی با ادبیات معاصر ایران دارم. من این موضوع را انتخاب کردم و الان هم در حال مطالعه آثاری هستم که از زبان فارسی به روسی ترجمه شده‌اند.

شعبانی: مجید غلامی‌جلیسه، کتابی با نام «کتابشناسی آثار روسی در ایران» نوشته‌اند، آن را مطالعه کرده‌اید؟

راشدی: خانم نیکیتنکو خودشان شخصاً این کار را انجام می‌دهند. یعنی وارد مخزن کتابخانه مجلس می‌شوند و نام رمان یا داستانی را که به روسی ترجمه شده، لیست می‌کنند.

نیکیتنکو: این طور که من متوجه شدم تعداد نویسندگانی که آثارشان به روسی برگردانده شده صدوخورده‌ای است و بعضی از رمان‌ها و داستان‌ها ارزش ادبی دارد و خوب است که دوباره تجدید چاپ بشود.

شعبانی: درباره ادبیات جنگ ایران چه نظری دارید؟

نیکیتنکو: همان‌طور که آقای راشدی فرمودند، کتاب شطرنج با ماشین قیامت در روسیه خیلی استقبال شده است.

فیروزجایی: تیراژش چندتا است؟

راشدی: این کتاب در فضای ادبیاتی مطرح شده است. برای ما مهم این است که این کتاب به ادبیات روس ورود پیدا کرده است. باید در نظر بگیرید که این کتاب ۲۰۱۵ چاپ شده، به نظرم تیراژ آن ۲۰۰۰ نسخه است، اما بیش از این تعداد، نسخه دیجیتالی آن دانلود شده است. مهم این است که این کتاب در روسیه دیده شده و در فضای دانشگاهی آنجا بررسی شده است.

اکبری دیزگاه: ادبیات بعد از انقلاب ایران چه شعر و چه داستان، تا چه حدی به روسی ترجمه شده است؟

نیکیتنکو: این آثار زیاد نیستند.

راشدی: باید توضیح بدهم که اصولاً نهادهایی که متولی ترجمه آثار ایرانی به روسی باشند، وجود ندارد و چون روس‌ها شناختی از ادبیات ما ندارند، این کار را نکرده‌اند، مگر این که نهادهای ایرانی این کار را بکنند. نهادهای ایرانی نیز به دو دسته تقسیم می‌شوند، یک سری نهادهایی که مستقل عمل می‌کنند و دسته دوم نهادهایی که تابع هستند. مثل رایزنی‌های فرهنگی. تجربه نشان داده که رایزنی‌های فرهنگی در حوزهٔ نشر موفق عمل نکرده‌اند. البته وظیفهٔ اصلی رایزنی‌ها، ایجاد ارتباط و برقراری لینک‌هاست و نه ورود به عرصهٔ نشر. مانند اینکه برخی از مجموعه داستان‌های معاصر توسط رایزنی‌ها ترجمه و چاپ شده، اما نه ترجمهٔ خوبی صورت گرفته و نه پخش خوبی. لذا ما باید دوباره کاری کنیم و آثار را بازترجمه کنیم. باید در انتخاب آثار نهایت دقت را به خرج دهیم و گروهی که متخصص امر هستند در آثار ادبیات داستانی اظهار نظر کنند، نه اینکه اگر شخصی رمانی خواند و خوشش آمد، آن را وارد پروسهٔ ترجمه و چاپ کند. به نظرم انتخاب اگر درست باشد، استقبال هم بیشتر خواهد بود. از نظر من باید از چاپ بعضی از کتاب‌ها جلوگیری شود، اگرچه مراحل ترجمهٔ آن هم طی شده باشد. زیرا برخی از کتاب‌ها نمی‌توانند نشانگر شناسنامه ادبی یک نویسنده باشند و برخی نیز کتاب اثرگذاری در حوزه ادبیات نیستند و حتی نمی‌توانند شناسنامه خوبی از کشورمان به خواننده غیرایرانی ارائه بدهند.

بهروز انوار: به نظر من این روش جلوگیری از چاپ، یک عمل استالینیستی است. چرا نباید این کتاب‌ها چاپ شوند؟ بسیاری از کتاب‌هایی که در دوره استالین به وجود آمدند و از چاپ آنجا جلوگیری شد، گزارش‌هایی از مجمع الجزایرگولاگ و خیلی‌های دیگر هم درباره خود حکومت تزاری بود. استالین برای این که انکار کند شر در ذات مناسبات سیاسی و حکومتی روسیه وجود داشته و دارد، از چاپ آنها جلوگیری کرد. اگر ما نیزاز چاپ کتابی که آماده انتشار است جلوگیری کنیم، به این عنوان که تفکری را که ما دوست نداریم به خواننده القا نشود، مانع چند صدایی در ادبیات شده‌ایم.

راشدی: جز اینها یک مطلب دیگر را هم خدمتتان عرض کنم که ما تصمیم گرفته‌ایم یک مجموعه داستان کوتاه از آثار نویسندگان ایرانی را به روسی ترجمه کنیم و در روسیه به چاپ برسانیم. با خانم نکیتنکو هم صحبت کرده‌ایم که ایشان هم با ما در این پروژه همکاری کنند و بخشی از ترجمه را به ایشان واگذار خواهیم کرد. داستان کوتاه می‌تواند معرف خوبی از نویسندگان ایران و از فضای فکری ایرانیان در کشوری دیگر باشد. ما از داستان‌های شما و پیشنهاداتی که شما در این حوزه دارید، استقبال می‌کنیم.

عارفی: آیا قصدتان چاپ داستان‌های دست‌اول است که جایی چاپ نشده؟

راشدی: فرق نمی‌کند و اما داستانی که دیده شده، به نظر برای ترجمه بهتر است.

اکبری دیزگاه: آیا نویسندگان خاصی مد نظر شما هستند؟

راشدی: نه. محدودیتی برای انتخاب نویسنده نداریم، حتی محدویتی برای موضوع هم وجود ندارد. ادبیات جنگ، ادبیات انقلاب و موضوع‌های اجتماعی.

اکبری دیزگاه: ما داستان‌نویسان قرن بیستم و بیست‌ویکم روسیه را کمتر می‌شناسیم. من کلاً معتقدم یک سری از نویسندگان هستند که اندیشه‌شان ارتدکسی است و به اندیشه‌های مسیح توجه دارند، و شاید از آنها ترجمه نشده باشد، یا ما ندیده‌ایم و اگر شما فرد شاخصی را شناخت دارید که در سی‌چهل سال اخیر چنین کاری انجام داده، به ما معرفی کنید.

نیکیتنکو: این بحث مهمی است. یکی از بهترین نویسندگان در این زمینه همان سلژنیتسین است که آدم مذهبی بود. او ارتدکس بوده و در کتاب‌هایش یک سری مسائل دینی را مطرح کرده است. این کتابها بعد از فروریختن دیوارآهنین به چاپ رسیدند. ولی بیشتر نویسندگان ما سکولار و لاییک فکر می‌کردند و اصلاً در اتحاد شوروی که کشور سکولاری بوده، اگر بحث اخلاق مطرح می‌شد همیشه از بحث دین جدا بود و معمولاً نویسندگان بحث اخلاق را در کارهای‌شان مطرح می‌کردند، چه به طور مستقیم و چه به طور غیرمستقیم. ما اصطلاحی داریم «نویسنده وجدان ملت» است؛ یعنی نویسنده حق دارد از اخلاق صحبت کند، به شرطی که از دین جدا باشد. اگر بخواهیم درباره نویسندگانی که درباره مسائل دینی و مذهبی می‌نویسند صحبت کنیم، تعداشان خیلی کم است. این نویسندگان بیشتر در کانال‌های تبلیغاتی می‌نویسند تا ادبیات.

فیروزجایی: مبلغین کلیسا هستند.

نیکیتنکو: بیشتر این طور هستند.

میرابوطالبی: می‌خواستم ببینم روسیه در حوزه کودک و نوجوان نویسنده شاخصی دارد؟ نویسنده‌ای که پرخواننده باشد و کارهایش اصلاً در ایران ترجمه نشده باشد؟

نیکیتنکو: بله ما از زمان روسیهٔ تزاری نویسندگانی داشتیم که برای کودک و نوجوان می‌نوشتند و خیلی هم در روسیه معروفند و برای بچه‌ها داستان و رمان علمی تخیلی می‌نوشتند و یا رمان تاریخی و حتی شعر سروده‌اند. یکی از معروف‌ترین‌شان میخالکوف است. البته تعداد زیادی هستند که الان اسمشان در خاطرم نیست، ولی می‌توانم بعداً برای‌تان ایمیل کنم.

عارفی: اگر ممکن است ادبیات قبل از گرباچف و بعد از گرباچف را با هم مقایسه کنید و بفرمایید ادبیات داستانی شما روند رو به جلو داشته است یا نه؟

نیکیتنکو: در چند سال اخیر به نظر من کتاب شاهکاری به وجود نیامده است. کتاب‌ها خوب‌اند و حتی جایزه ادبی گرفته‌اند، ولی این که نابغه باشند، متاسفانه فعلاً کسی را نداریم.

فاطمه مریدی: آیا نویسنده شاخصی در فمنیست‌نویسی دارید؟

نیکیتنکو: حقیقتاً اگر بخواهیم با ایران مقایسه کنیم، ما این جریان ادبیات‌زنانه یا فمنیست‌نویسی را نداریم. نویسنده‌های زن خوبی داریم. کسانی مثل: تاتیانا تولستایا و لودمیلا اولیستکایا، ولی آنها سعی می‌کنند که آثارشان با آثار آقایان فرقی نداشته باشد و در همان جریان بنویسند و نویسنده‌های فمنیستی به معنایی که شما می‌گویید، نداریم.

عارفی: آیا عامه‌پسند می‌نویسند؟

نیکیتنکو: نه، آثارشان جزو ادبیات متعالی حساب می‌شود.

راشدی: آیا از شما کاری به فارسی چاپ شده است؟

نیکیتنکو: من بیشتر در حوزه ادبیات کلاسیک کار کرده‌ام، مثلاً بخش‌هایی از تذکره شاه‌طهماسب و تذکره الاولیای عطار نیشابوری را ترجمه کرده‌ام که چاپ شده است، البته نه به صورت کتاب، بلکه به صورت مقاله.

اکبری دیزگاه: پایان‌نامه دکترای شما در چه موردی بوده؟

نیکیتنکو: در مورد «بدایع الوقایع» محمود واصفی که در آسیای میانه نوشته شده است و به زبان فارسی ترجمه کرده‌ام.

عارفی: گفته بودید این کار را قبلاً استادتان تا سه بخش ترجمه کرده‌اند. شما ادامه کار ایشان را انجام دادید و یا خودتان از ابتدای به ساکن شروع کردید؟

نیکیتنکو: من از نو این کار را شروع کردم و حدود یک سوم آن را ترجمه کرده‌ام.

نشست ادبیات معاصر روس به روایت یوگینا نیکیتنکو

نشست ادبیات معاصر روس به روایت یوگینا نیکیتنکو

در پایان این نشست، ابراهیم اکبری دیزگاه از حضور خانم یوگنیا نیکیتنکو و داستان‌نویسان و دوستان حاضر در جلسه تشکر کرد.

گزارش: زهره عارفی

ادبیات اقلیت / ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۵

تصاویر
  • ادبیات معاصر روس به روایت یوگینا نیکیتنکو
ثبت امتیاز
اشتراک گذاری
نظر جدید

جستجو