پنجشنبه, 06 اردیبهشت,1403

همه مطالب

مقالات

قصه ای تکراری  از زاویه ای تازه
 

قصه ای تکراری از زاویه ای تازه

یکشنبه، 29 اردیبهشت 1398 | Article Rating

 

مروری بر رمان یک فصل در کوبیسم

پری رضوی

 

اسم رمان ناخودآگاه خواننده‏ی حرفه‏ای را جذب می‏کند با طرح جلدی که حکایت از یک مفهوم ذهنی غریب ولی آشنا و ابهامی که می‏تواند خواننده را به چالش فکری بکشاند. داستان با یک شروع جنجالی آغاز می‏شود و بی‏تعارف شما را در یک فضایی قرار می‏دهد که انگار روی پرده‏ی سینما فیلمی را تماشا می‏کنید. نویسنده با انتخاب هوشمندانه در مورد علایق و هنردست شخصیت اول داستان تا حدی به تشریح اسم کتاب هم می‏پردازد. همزمانی که او در حال کشیدن تابلوی نقاشی‏اش است اتفاقاتی ما به ازای بیرونی کار را پیش می‏برد. لازم به ذکر است وقتی که هنر نقاشی در قرن هجدهم از سه بعد حالت تکراری پیدا کرد نقاشانی پا به عرصه گذاشتند که این هنر را به جای سه بعد، دو بعدی کردند و با ساختارشکنی بدون اینکه جهت نور و زوایای مختلف را نشان دهند از دو بعد کشیدند. تا حدی که مورد اعتراض و تمسخر هنرمندان عصر خود قرار گرفتند.

این رمان دوباره به قصه‏ی تکراری وضعیت زنان در جامعه پرداخته. منتها با این تفاوت که از زاویه دید دیگری انگار که کارگردانی برای ساختن فیلمش خودش هم در صحنه حضور پیدا کرده و قربانی بودن خودش را در قسمت‏هایی از فیلم نشان داده است. رمان با زوایه دید دانای کل محدود به ذهن بهار نوشته می‏شود. دختری که به عنوان دانشجو از شهرستان به شهر بزرگ آمده و به سفارش یک پسر جهت نشان دادن مشکلات و سختی‏های زنان دوربین به دست می‏گیرد و شهر را می‏گردد. البته آغاز کار این دوربین اول از نزدیک یعنی همان آدم‏های توی ساختمانی که هر کدام زندگی خاص خود را دارند شروع می‏شود. و بعد در سطح شهر توی مترو بین زنان دستفروش گسترده می‏شود. هر کدام از این زنان گویای نسلی از جامعه بوده و وضعیت هیچکدام بهتر از دیگری نیست. انیس خانم گویای زن نسل گذشته است که بعد از کلی زحمت و مشقت سر پیری تنها سر می‏کند و حتی نوه‏اش از اینکه مجبور است با مادربزرگ خود فارسی حرف بزند بیزار است.

 نیلوفر دختر محتشم گروه نسل جدید و تازه پا به عرصه گذاشته که او هم اسیر محدودیت‏های پدر و تهدیدهای برادرش قرار گرفته. خانم محمدی گویای نسل دوم بعد از انیس خانم است که برای امرار معاش زندگی‏ اش مجبور است کار کند و دائم با شوهرش سر مخارج زندگی مشکل دارند. کتایون نسل سوم است که با وجود ازدواج کردن در گیر و دار خیلی از مسائل فرعی زندگی‏اش در حال بحث و جدل بوده و تا حدی یکه تاز است. بهار به عنوان ناظر اصلی این نسل‏ها خود نیز دور از سختی‏ها و مشکلات موجود جامعه نیست. او با وجود شرایط فراهم و بی‏قید و بند زندگی درگیر عاطفی با کیوان می‏شود. همان کسی که می‏خواهد به عنوان یک انسان دغدغه‏مند مسائل زنان، دوربین را بین آنها برده یا آنها را آشکارا به سمت دوربین آورده همه چیز را نشان بدهد. اینجاست که مثل هنر کوبیسم ما نمی‏دانیم نور از کدام سمت به تابلو می‏تابد. آیا واقعاً نیت پسر درست است؟ یک حس مبهم به خواننده القا می‏شود که در پس این از خود گذشتگی ابهامی وجود دارد. آیا بهار در اثر ارتباط مدام دلبستگی به این پسر پیدا می‏کند یا اینکه پسر برای به راه انداختن کارش به نوعی روح و روان او را به بازی می‏گیرد و بعد از اینکه کارش تمام می‏شود به راحتی صحنه را خالی می‏کند. این رمان بیشتر یک نوع رئالیسم مفهومی است. نه ماجرامحور است و نه شخصیت‌محور، بیشتر مفهوم‌محور است. رمان ماجرا کم دارد. در صورتی که سوژه‏ی مورد نظر به نظر من ماجراهای زیادی طلب می‏کند. پتانسیل بالایی دارد تا رمان ماجرایی و پرجنب و جوشی باشد. شاید هم نویسنده از این سکون و بی‏ماجرایی عمد داشته تا اوج تیرگی را در صحنه‏ ای که دختر به خاطر کیوان خودش را در معرض خطر قرار داده و علیرغم شخصیت هنری‏اش خود را به شکل زنان دستفروش در آورده تا بتواند به خواسته‏ی کیوان جامه‏ی عمل بپوشاند. او در قبال اینکه زیر بار کتک‏های زنان دستفروش قرار گرفت، ولی مدعی حقوق زنان به راحتی از این ماجرا گذشت. بدون اینکه با این موضوع جدی برخورد کند و یا در صدد جبران حداقل کاری برآید. درمان و مراجعه به پزشک کم‏ترین جبران بود، ولی به راحتی از کنارش گذشت. و حتی بهار را تهدید به رفتن می‏کند. در بعضی جاها داستان به موازات قیاس در زندگی شهرهای بزرگ و کوچک پیش می‏رود. حتی در جایی نشان می‏دهد که اگر زندگی در شهرهای کوچک برای زنان محدود است، لااقل امنیت دارد.

 اگر بخواهیم این داستان را رمانی زیرپوستی بدانیم تا حدی که آرام‌آرام بخواهد برخی از مسائل را به خورد خواننده بدهد بهتر بود که کمی در مورد شخصیت‏های داستان بیشتر پردازش می‏شد. ما در رمان فقط سایه ‏ای از شخصیت‏ها را می‏بینیم. بدون اینکه به دلیل اصلی رفتارهای آنها در زندگی خانوادگی پی ببریم. انسان علاوه بر اینکه تحت تأثیر جامعه‏ی موجود خود قرار می‏گیرد، حتماً تحت تأثیر تعالیم خانواده هم هست. در این داستان هیچ مردی دیده نمی‏شود تا ما بهتر به دلیل اصلی این چالش‏ها و مشکلات پی ببریم. نقطه عطف رمان آنجایی است که هر کس بنا بر برداشت خودش بعد از کلی همذات پنداری بهار و نشستن پای درد دل آنها انگشت اتهام را به سمت او می‏گیرند و مقصرش می‏دانند. تا جایی که برای انتقام از او با همسرانشان به سمت بهار هجوم می‏آورند. واقعا مقصر کیست؟ آیا خود زنان باعث و بانی این ظلم هستند یا ناخواسته غرق این مشکلات شده‏اند.

تصاویر
  • قصه ای تکراری  از زاویه ای تازه
ثبت امتیاز
اشتراک گذاری
نظر جدید

جستجو