جمعه, 31 فروردین,1403

همه مطالب

مقالات

داستان سفر قهرمانانهء یک زن!
 

داستان سفر قهرمانانهء یک زن!

"همیشه در خلوت، یک در یک سرانجام می­شود دو." این عبارتی است که نیچه در کتاب چنین گفت زرتشت در تشریح وضعیت انسان در خلوت بیان می­کند. آنچه که مشخص است در وضعیت خلوت آدمی مجال رو در رویی بیشتری با خودش پیدا می­کند و این رودررویی جنبه­های مختلفی از وجود آدمی که پیش از خلوت مجال آشکارگی نداشت، مجال بروز می­یابد. بدین ترتیب تکه‌پاره­ها و قطب­های گوناگون ضمیر آدمی خودش را روشن می­کند. در خلوت می­توان می­توان تمایز میان خود و من، تمایز میان کودک، آنیما-آنیموس و... را به گونه­ای احساس کرد و با آن­ها به ...
شنبه، 21 اردیبهشت 1398 | Article Rating

در نقد و بررسی کتاب سدا

محسن حسن­نژاد

 

چندی پیش به مطالعة کتاب سدا نوشتة پری رضوی مشغول بودم. کتابی که عمدة حجم خود را به دیالوگ­های درونی و رویدادهای پیش روی یک زن، در یک مدت بسیار کوتاه؛ یعنی سه روز، اختصاص داده­است. علی­رغم سادگی ظاهری کتاب، می­توان مدعی­ شد که این اثر از طرفی در بازنمایی مختصات روان­شناختی زنانه در تعامل با ساختار­های اجتماعی تا حد خوبی موفق عمل کرده­است. این که تمامی داستان تنها در مدت 3 یا 4 روز اتفاق می­افتد به نویسنده کمال مجال را داده­است که دیالوگ­های درونی و حدیث نفس شخص اول داستان را به شیوه­ای مبسوط به نمایش بگذارد. تا آنجا که فراز و فرود­های موج­گونة روان زنانه را می­توان در خط به خط داستان پیگیری کرد.

"همیشه در خلوت، یک در یک سرانجام می­شود دو." این عبارتی است که نیچه در کتاب چنین گفت زرتشت در تشریح وضعیت انسان در خلوت بیان می­کند. آنچه که مشخص است در وضعیت خلوت آدمی مجال رو در رویی بیشتری با خودش پیدا می­کند و این رودررویی جنبه­های مختلفی از وجود آدمی که پیش از خلوت مجال آشکارگی نداشت، مجال بروز می­یابد. بدین ترتیب تکه‌پاره­ها و قطب­های گوناگون ضمیر آدمی خودش را روشن می­کند. در خلوت می­توان می­توان تمایز میان خود و من، تمایز میان کودک، آنیما-آنیموس و... را به گونه­ای احساس کرد و با آن­ها به گفت و گو نشست. درک این تمایز تنها در وضعیت خلوت ممکن می­شود.

داستان سدا، به روایتِ حکایت زنی می­پردازد که پس از مرگ همسرش که جلیل نام دارد، خودش را در مصیبت­های پیچیده­ای رودررو می­بیند. او که در اواخر عمر همسرش به تبع لقاح مصنوعی باردار شده، پس از مرگ او، خودش را درگیر مصیبت­هایی پیچیده و غیرقابل بیان می­یابد. از آنجا که بیان این وضعیت و تشریح آن برای دیگران را بغرنج می­یابد، به گونه­ای از ارتباط با اقوام سر باز می­زند و به خلوتی چنگ می­زند که خواسته یا ناخواسته او را به دیالوگ­های تودرتوی درونی می­کشاند. ترس او از این که عفت و پاکدامنی او مورد قضاوت قرار گیرد، آرکی­تایپ زنانة "مریم" را بازنمایی می­کند.

افتادن در خلوت همگام است با آغاز دیالوگ­های درونی. صحبت با کودکی که زن با خودش حمل می­کند، زمینة فرا-افکنی[1] الگوی درونی کودک را برای این زن فراهم می­کند. کودکی که مدام در متن این داستان با واژة "وروجک" خوانده می­شود و زن که "شوقی" نام دارد، مرتباً از آیندة آن ابراز نگرانی می­کند. با تحلیل شخصیت اول داستان یا همان "شوقی" او را زنی می­یابیم که صفت "رام" به طرز شگفتی بر او صدق می­کند. او خودش را شخصی محتاج تکیه­گاه می­بیند و مدام خودش را در دیالوگ­های درونی از منظر یک "دیگری" قضاوت می­کند. همین خصلت شوقی باعث می­شود که مدام در خودش بیشتر فرو رود. صفتی که با توجه به متن می­توان مدعی شد که دوران حیات همسرش نیز بر او صدق می­کرده است. این رام بودن و نگریستن به خود از منظر دیگری، زمینة سرکوب مجموعه­ای از امیال را در فراهم می­کند. تمامی امیالی که ناقض صفت رام بودن هستند. این خصائل به تبع لغزش زبانی "وروجک" در ذهن او بازنمایی می­شوند و مجالی برای آشکارگی پیدا می­کنند. وروجکی که از جانبی نمی­تواند از او دل بکند و میل رهاشدن از آن را ندارد و از جانب دیگر از او هراس دارد.

آنیموس یا نیمة مردانة درون یک زن را می­توان در دیالوگ­های درونی شوقی با همسر از دست رفته­اش که جلیل نام دارد، مشاهده کرد. بنابر نظریة یونگ درباب عشق، متعلق درونی عشق در زن، نیمة درونی مردانه یا آنیموس و در مرد، نیمة درونی زنانه یا آنیما است و به تبع عملیات فرا-افکنی یا Projection این قطب از روان انسانی بر روی یک واقعیت بیرونی فرا افکنده می­شود. در این داستان به گونه­ای عکس این عملیات رخ می­دهد که به جا است از آن با عنوان De-Projection یاد کنیم. در این عملیات که به تبع مرگ همسر شخص اول داستان رخ می­دهد، آنیموس، مصداق بیرونی خود را از دست می­دهد و توجه فرد از مصداق بیرونی به خود قطب مردانة درونی روان زن جلب می­شود. البته تا به انتهای داستان شخص اول هرگز نمی­تواند به خود آگاهی کاملی نسبت به درونی بودن جلیلی دست پیدا کند.

می­شود گفت که داستان، حکایت سفر قهرمانیِ درونی یک زن است که به تبع مرگ همسر خود و مشکلاتی که دچار آن می­شود با گذر از کهن الگوی "معصوم" و افتادن در کهن الگوی "یتیم" آغاز می­شود و تا انتهای داستان زمینه برای کهن الگوی "حامی" گشوده می­شود. درست در همین جا است که داستان به پایان می‌رسد و این سفر قهرمانی در متن داستان ناتمام می­ماند و سفر قهرمانی شوقی در موقعیت حامی، که وضعیتی است که تا تجربة یک شادکامی اصیل فاصلة بسیار دارد، متوقف می­شود.

 



[1] Projection

تصاویر
  • داستان سفر قهرمانانهء یک زن!
ثبت امتیاز
اشتراک گذاری
نظر جدید

جستجو