ﺳﻪشنبه, 04 اردیبهشت,1403

همه مطالب

مقالات

هنوز می‌توان کلمات دست‌نخورده را پیدا کرد.
 

هنوز می‌توان کلمات دست‌نخورده را پیدا کرد.

احمد مدقق بهانه‌ی روایت داستانش را فردی قرار می‌دهد که با پشت کردن به جایگاه خانوادگی از اصل و ریشه‌اش جدا می‌شود و با مهاجرت به کابل در پی علاقه و عقیده‌ی خود روزگار می‌گذراند. در کابل ادبیات می‌خواند، روزنامه‌نگاری می‌کند، در چاپخانه‌ای مشغولِ کار می‌شود و سرآخر جذب حزب و مبارزه می‌گردد. یعقوب نماینده‌ی آدم‌های آرمان‌گرایی است که برای پیدا کردن خودشان و رسیدن به آرزوهای اجتماعی و سیاسی یک جا بند نمی‌شوند. آخر شرایط همانطور که فکر می‌کنند پیش نمی‌رود، بنابراین با جدا شدن از یک گروه به گروه دیگر...
چهارشنبه، 12 دی 1397 | Article Rating

 

 

« به خانه بر می گردیم

با خنجرهایی در پشت

و چشمانی که تلخ تر از قهوه های جهان است

به خانه بر می گردیم

بی آن که بردرگاه چشمی چشم به راه مان پیر شود

به خانه بر می گردیم

با خنجرهایی در پشت

به خانه برمی گردیم ... »

آخرین کتابی که از خواندنش سرشار از لذت‌های ناب و ناگفتنی شدم رمانی بود از احمد مدقق. اولین تجربه‌ایی که قرص و محکم آغاز شده و مخاطبی چون من آرزو می کند همچنان پرقدرت به راهش ادامه دهد.

نویسنده از فضاهای آپارتمانی و شهری مرسوم فاصله می‌گیرد و با پرداختن به یکی از برهه های مهم تاریخی افغانستان رمانش را می‌آغازد. رمان با ریتمی مناسب خواننده را همراهش به سال‌های دور افغانستان می‌برد. سال‌هایی که مبارزین خلق افغان تلاش می‌کنند حکومتشان را از سایه‌ی استبداد خارج کنند و فضای جدیدی را فراهم نمایند، اما خود دچار استبداد شدند. سال‌های انقلاب. انقلابِ ثور. کودتای که باعث سقوط ارگ ریاست جمهوری توسط گروه های حزب دموکراتیک (خلقِ) افغانستان شد.

«آواز‌های روسی» سرشار از خصلت‌های انسانی است. عشق، نفرت، انتقام، شکست و پیروزی. مفاهیمی که هر کسی ممکن است در هر زمان و مکانی آن‌ها را تجربه کند. مدقق برای بازخوانی این مفاهیم و پرداختن به آن‌ها -آن گونه که مد نظرش است- بستر تاریخ را انتخاب می‌کند، فضایی که به خوبی می تواند همه ی این ویژگی ها را به تصویر بکشد و هر کسی را در مواجهه با آن قرار دهد، و چقدر جذاب تصویر می‌سازد و حرکت می‌کند.

جنگ و خونریزی و مبارزه همیشه همراهِ خشونت بوده و هست. همراه و دوشادوش لحظه‌های از دست دادن. لحظه‌های شکست، لحظه‌های انتقام. هر کدام از این ویژگی‌ها به تنهایی می‌تواند هر داستانی را تلخ کند؛ و البته عبوس و خشن، اما جذاب‌ترین تمهید، تمهید عشق است. عشق و دلدادگی. کیمیای عشق می‌تواند این تلخی را تقلیل دهد و شیرینی‌اش را لابه‌لای صفحه‌ها به خواننده بچشاند. کاری که نویسنده‌ی کتاب به ظرافت انجام داده و با ساختن عشقی عمیق زهرِ جنگ و مبارزه را گرفته. این تلطیف با روایت نمودن یک عشق کهنه و از دست رفته به خوبی اجرا شده و خواننده بعد از خواندن همچنان درگیر جزییات و لطافت‌های عشق موجود در داستان می‌ماند.

«صورتش را بوسید. بدون این که لذتی ببرد. بدون این که بخواهد یک بار دیگر در تمام عمرش این کار را تکرار کند. مبارکه ناگهان آرام شد. پلک زد و گریه کرد. حتی بعد از این که یعقوب رهایش کرد جای دوری نرفت. سرجایش نشست و گریه کرد. گفت. بچه‌ی خان ظلم نکند چی کند؟»

احمد مدقق بهانه‌ی روایت داستانش را فردی قرار می‌دهد که با پشت کردن به جایگاه خانوادگی از اصل و ریشه‌اش جدا می‌شود و با مهاجرت به کابل در پی علاقه و عقیده‌ی خود روزگار می‌گذراند. در کابل ادبیات می‌خواند، روزنامه‌نگاری می‌کند، در چاپخانه‌ای مشغولِ کار می‌شود و سرآخر جذب حزب و مبارزه می‌گردد. یعقوب نماینده‌ی آدم‌های آرمان‌گرایی است که برای پیدا کردن خودشان و رسیدن به آرزوهای اجتماعی و سیاسی یک جا بند نمی‌شوند. آخر شرایط همانطور که فکر می‌کنند پیش نمی‌رود، بنابراین با جدا شدن از یک گروه به گروه دیگر می‌پیوندد اما غافل از آنکه نکته‌ی اصلی بازگشت به اصل و ریشه‌ی خودشان است.

آنچه برای من شیرینی دوچندان داشت و هنوز حلاوتش در دهانم مزه می‌کند زبان داستان بود. زبانی که در آن کلمات اصیل و سرند شده‌ی فارسی خودنمایی می‌کنند. کلماتی که در روزگار ما گم شده و به فراموشی سپرده شده‌اند. هنوز اما می‌توان این کلمات اصیل و دست‌نخورده را پیدا کرد. لهجه‌ها و گویش‌های فارسی خاستگاه این کلمات خوش‌آهنگ‌اند اما شوربختانه مورد بی‌مهری قرار گرفته‌اند. مدقق این زیبایی‌ها را پیش روی ما قرار می‌دهد.

روایت درست یک دست و بدون حشو و زوائد، «آوازهای روسی» را به یک رمان پاکیزه تبدیل کرده. رمانی که به نظر می‌رسد خواندنش غنیمتی است و نباید آن را از دست داد. چاپ اول کتاب «آواز های روسی» نوشته احمد مدقق در240 صفحه، 29 فصل، با شمارگان 1000 نسخه و قیمت 19000 تومان زمستانِ 1396 از سوی انتشارات شهرستان ادب در تهران چاپ و منتشر شده است.

«وحشت این نیست که ما نقش قربانیان تراژدی در عصر خود را بازی کنیم. وحشت از این جا آغاز می‌شود که ما قربانی‌های فراموش‌شده باشیم. جنازه‌هایی که هیچ یادی در دنیا برایشان نباشد. نه یادی و نه یادگاری. قربانی سهل است اگر در یادها باشیم. من از فراموش شدن می‌ترسم. از این که قربانی شوم و هیچ کس به یادم نباشد. در شعر هیچ شاعری نیایم و شخصیت هیچ رمانی نباشم.»

 

یونس عزیزی

 6 خرداد 1396

 

تصاویر
  • هنوز می‌توان کلمات دست‌نخورده را پیدا کرد.
ثبت امتیاز
اشتراک گذاری
نظر جدید

جستجو