ﺳﻪشنبه, 04 اردیبهشت,1403

همه مطالب

مقالات

«فرهنگ و نظام‌ زیباشناسی متجانس»
 

«فرهنگ و نظام‌ زیباشناسی متجانس»

سیدحسین موسوی نیا - مقوله­ نظام ارزشی و نظام زیباشناختی هر ملتی ریشه در فرهنگ آن ملت دارد و فرهنگ را اگر به صورت کلی، مجموعه­‌ای از آداب و رسوم و اعتقادات و باورها و ارزش­ها و آرمان­‌های یک قوم، قبیله یا ملت بدانیم پس بسیاری از سلیقه­‌ها و رفتارهای خودآگاه و ناخودآگاه مردمان منشعب از فرهنگ است. لذا انباشتی از اندیشه­‌ها، دانش­‌های شفاهی و کتبی و عواطف و احساسات، با فرهنگ در ضمیر انسان­ها از بدو تولد پی­‌ریزی می­‌شود و با رشد او، قوام و دوام می­‌یابد.
دوشنبه، 29 آبان 1396 | Article Rating

این یادداشت بنا دارد، با توجه به شرایط موجود در فضای ادبیات معاصر و به ویژه پس از انقلاب اسلامی، منظر خود را نسبت به وجود دستگاه نقد و نظریه ادبی ارائه دهد.

باشگاه خبرنگاران پویا‌- سیدحسین موسوی‌­نیا؛

در حوالی موضوع این یادداشت و تذکر، موضوعات و مقدمات مختلف و متنوعی وجود دارد که هر کدام نیاز به پرداختن دارد و اگر قصدی بر انجامش هم باشد، کتاب ارزشمند از معنا تا صورت دکتر محبتی، به این موضوع بسیار کامل­تر و غلیظ­تر پرداخته است. از جمله سوالاتی که هست و می­‌تواند باشد و بحث پیرامون آنها می­‌تواند عرصه را روشن­‌تر نماید می­‌توان اشاره کرد به:

آیا ما در ادبیات دستگاه نقد و نظریه ادبی داشته­‌ایم یا خیر؟ و اگر داشته­‌ایم چیست و کجاست آن نظریه و نظام نظری؟

این که داستان بومی و ایرانی چیست؟ صرف ایرانی بودن شخصیت­ها، اقلیم، خون و ... اثر را ایرانی می­‌کند؟

این که نسبت ایرانی، اسلامی در فرهنگ ما کجاست و چگونه است؟

این که امکان استخراج و نو نمودن دانش نظری خلق و نقد در فضای امروز ادبیات فارسی وجود دارد یا خیر؟

این که ندیدن و عدم مشابهت دانش و نظام نظری نقد و خلق، به مکاتب غربی آیا به معنای عدم موجودیت هست یا خیر؟

اما در هر صورت این یادداشت بنا دارد، با توجه به شرایط موجود در فضای ادبیات معاصر و به ویژه پس از انقلاب اسلامی، منظر خود را به موضوع فوق، به اجمال ارائه دهد.

مقوله­ نظام ارزشی و نظام زیباشناختی هر ملتی ریشه در فرهنگ آن ملت دارد و فرهنگ را اگر به صورت کلی، مجموعه­‌ای از آداب و رسوم و اعتقادات و باورها و ارزش­ها و آرمان­‌های یک قوم، قبیله یا ملت بدانیم پس بسیاری از سلیقه­‌ها و رفتارهای خودآگاه و ناخودآگاه مردمان منشعب از فرهنگ است. لذا انباشتی از اندیشه­‌ها، دانش­‌های شفاهی و کتبی و عواطف و احساسات، با فرهنگ در ضمیر انسان­ها از بدو تولد پی­‌ریزی می­‌شود و با رشد او، قوام و دوام می­‌یابد.

از جمله این دانش­ها، نظام زیباشناختی است که ریشه­‌های آن را باید در فرهنگ زیسته شده­ و نظام ارزشی شخص جستجو نمود. تاثیر و نفوذ فرهنگ بر بافت فکری و جسمی انسان به اندازه­‌ای چشمگیر است که می­‌تواند بر مبنای آزمایش­‌های مردم­‌شناسی و جامعه­‌شناسی انجام شده، خُلق و خو و جسم و جان فرزندان دوقلوی خانواده­‌ای را که هر فرزند را در فرهنگی مجزا رشد داده­‌اند مشاهده نمود، ژن­‌های یکسانی که با زیستن در فرهنگی متفاوت، سلیقه، رفتار، منش، نظام ارزشی و نظام زیباشناختی متفاوتی را دارد.

با این مقدمه و با پذیرش انس و آمیختگی بی نیاز از تشریحِ هنر و فرهنگ در هر جامعه، می­‌توان عنوان نمود که نظام­ تئوری، نقدو زیباشناختی هر جامعه­‌ای می­‌بایست از جنس فرهنگ آمیخته با جسم و جان آن جامعه باشد.

پیرو همین نکته­ مهم، ابن­ خلدون در کتاب «المقدمه» عوامل موثر در پی­‌ریزی و حصول نظام زیباشناسی در فرهنگ و سنت شرقی را ممارست با آثار ممتاز ادبی، درک مستمر محضر استاد حقیقی و نیز نگاه­داشت معانی و مفاهیم و شیوه­های موجود در آثار ممتاز را برشمرده است. و چه بسا یکی از عللی که قدما به شعرا و هنرمندان جوان توصیه به از بر نمودن – مثلا – 2 هزار بیت از اشعار گذشتگان داشته­‌اند چنین مهمی باشد.

پس این نظام زیباشناختی - که در هنر تعیین کننده­ نظام نظری و دستگاه نقد ادبی است – که محصول انس با آثار ممتاز ادبی و درک محضر استاد و نگاه­داشت گوهر آثار در ذهن و جان است، نظامی هماهنگ و همجنس با نظام فرهنگی جامعه است و بی­‌شک، درک و فهم آثار هنری خلق شده با چنین بستری برای مخاطب اثر و نیز فهم و خلق و خلاقیت هنری در چنین فضایی برای هنرمند و همین طور بررسی و کالبدشکافی و کنکاش اصلاحی برای منتقد به مراتب سهل­‌تر و درک شدنی­‌تر از نظام ارزشی مبتنی بر فرهنگی دیگر است.

این آشنایی و شناختی که نتیجه­ زمینه­‌های فرهنگی منتقل شده در جامعه از طریق سنت­‌های شفاهی و داستان­ها و اسطورها و ... است مسیر حرکت را پیش روی انسان نمایان می­‌کند. مانند آنچه در مستند «مشدی اسماعیل پیرمرد روشن­دل مازنی» که از شبکه­ افق پخش شد و دیدیم که این پیرمرد با وجود نابینا بودنش، کشاورزی می­‌کند، مسیر­های سخت و صعب العبور را در برف و بوران از خانه تا زمین و از زمین تا مرکز خرید و ... رفت و آمد می­‌کند. از درخت بالا می­‌رود و چای درست می­‌کند. او این فضا و طبیعت و مقتضیاتش را با همه­ وجودش زیسته است و این چنین هوشیار نسبت به طبیعت آشنای پیرامون خود، درک و دریافت و حرکت دارد. اما اگر همین پیرمرد روشندل را به شهر یا حتی روستایی دیگر ببریم، او دیگر این دریافت و حرکت را ندارد. یعنی حرکتش با آسیب برایش همراه خواهد بود. مساله­ زمینه­‌های فرهنگی و هماهنگی و تجانس فرهنگ با دانش تئوری و نظام زیباشناختی با دستگاه نظری همراه و همگون و مؤید آن، چنین شکلی دارد. به عبارت دیگر، دستگاه نظری و نظام ارزشی و ارزشیابی و ارزش‌گذاری هر جامعه می­‌بایست از دل فرهنگ و سنت و تاریخ و پیشینه­ همان جامعه بیرون آمده باشد. البته این منافاتی با بهره­‌مندی از شیوه­‌ها و تکنیک‌‌های روشمند نمودن معانی و مفاهیم و پراکندگی­‌ها نیست، لذا تاکید بر این است که روش تحقیق با موضوع و محتوای تحقیق عوض نشود.

ابن خلدون که از جمله جامعه‌شناسان، انسان‌شناسان، تاریخ‌نگاران و فقهای مسلمان است تاکید دارد که تا در ذهن و زبان کسی بر اثر ممارست و مداومت فراوان، قالب­های ذهنی و زبانی ریخته و تثبیت نشود هرگز قادر به آفرینش و حتی فهم آثار ممتاز ادبی نخواهد بود.

و شاید از این منظر بتوان به عنوان یکی از عوامل مؤثر در فاصله گرفتن قشر کتابخوان و کتاب­نویس از آثار کلاسیک فارسی و تغییر زمینه‌­ها و قالب‌­های ذهنی و روانی انسان ایرانی، جریان ترجمهی بی­‌نظارت و صنعتیِ آثار غیر فارسی از فرهنگ­ها و کشورهای مختلف را نام که در روند استمرار این ترجه نمودن و ترجمه خواندن
‌‌ها، شکل گرفتن ذائقه و سلیقه­ی ناهمگون با ضمیر و ناخودآگاه و فرهنگ ملکه شده بر ذهن و روان فرد نیز محتمل است، کما اینکه چنین اتفاق فرهنگی­ در جامعه­ ما در سال­‌های اخیر، بیش از پیش رخ داده است.

به گفته­ دکتر محبتی در کتاب ارزشمند «از معنا تا صورت» بنیاد مبانی زیباشناسی مسلمین بر نوعی استنباط، شهود و تجربهی درونی استوار است که در هیأت قوالب و قواعد بنا شده و تجسد و تجسم یافته است.

و این بسیار طبیعی است که نباید انسان رشد یافته در این فرهنگ را مجبور به خلق اثر با معیارهایی خارج از این نظام نمود و همین طور نباید اثر تولید شده توسط هنرمند این نظام فکری- فرهنگی را با سنجه­‌های نظام نامتجانس دیگری ارزیابی و تحلیل نمود. خب پس باید نظامی مدون و مشخص با ظرفیت‌­ها و امکانات خودش داشته باشیم که مسیر حرکت و خلاقیت را روشن نماید و تلاش­مان آب در هاونگ کوبیدن نباشد. چرا که نوشتن با معیارهایی که از دل فرهنگ و تمدن دیگری که ما با آن اختلاف در ذات و بنیاد داریم، همانند رها کردن نابینایی در محیطی ناآشناست که پیش می‌­رود اما چگونه پیش رفتنی؟ چرا که مساله تعریف انسان، نگاه به ازل و ابد یعنی آغاز و فرجامِ جهان و هستی در فرهنگ ما و دیگر فرهنگ­ها – که بیشتر فرهنگ غرب مد نظر است- متفاوت و بعضاً متضاد است.

این رواج دانش نظریِ ناهمگون با فرهنگ جامعه، زمینه­‌های خلاقیت را نیز تقلیل خواهد داد. سال­هاست که کارشناسان و اهل فن از ضعف رمان و رمان­نویسی در کشور صحبت می­‌کنند و زمینه­‌ها و علل مختلفی را در ریشه­‌یابی این مشکل مطرح می­‌کنند عده‌­ای مشکل را در فرم و قالب غربیِ رمان می‌­دانند، عده مشکل را در جوان بودن سنت داستان‌­گویی مدرن در ایران می­‌دانند و عده‌­ای دیگر انسان ایرانی را ساده و نامناسب برای شخصیت رمان می­‌شناسند و ...، اما متاسفانه باید عنوان کرد که طرح همین و همان علل  فکر کردن در زمین و بستر مکاتب و نظریات غیر بومی است. و هیچکدام به اختلاف فکری- فرهنگی و اختلاف در نظام ارزشی غرب و شرق و جهان­‌بینی متفاوت این دو قطب، به عنوان بستر خلق اثر توجه جدی نداشته­‌اند و نهایتاً با نگاهی مضمون­‌گرا بحث بر سر امکان و ضرورت بودن و نبودن رمان شکل گرفته است نه شناخت اختلاف نگاه به انسان و جهان در این دو تمدن و تفکر، نه رجعت به پیشینه غنی فرهنگی و هنری خود.

 وقتی صحبت از خلاقیت می‌­کنیم تصویر و تصور نوآفرینی و زایشی بدیع به ذهن متبادر می­‌شود، اما سوال اساسی این است که خلاقیت نسبت به چه؟ اثر ادبی خلاق و بروز خلاقیت یعنی اینکه هنرمند، ادیب و شاعر و کاتب، نخست پیشه­ی ادبی بزرگان و آثار ممتاز بوم و فرهنگ خود را خوانده و فهمیده باشد و آنگاه با توجه به ضرورت‌­ها و مقتضیات زمان و زمانه در صدد جابه­‌جایی مرزهای قبلی برآید و دست به خلاقیت زند. پس خلاقیت در بستر سنت و فرهنگ و نظام فکری- فرهنگی خود صورت می‌­گیرد چرا که خلاقیت نسبت به آنچه تا پیش از این بوده معنا دارد و فرهنگ غرب برای ما در زمره آنچه از قبل بوده قرار نمی­‌گیرد و اگر مقصود آفرینشی ارجمند و ممتاز است و ماندگار، مستلزم درک و دریافت عمیق است و این درک و دریافت، عمیق­ترین نقطه­‌اش در محدوده­ فرهنگ و زیست بوم خود خالق قابل مشاهده و تجربه است. به قول ابن خلدون، انسان­ها به زبان بیگانه نمی­‌توانند اثر ناب ادبی خلق نمایند.

از جمله اولین گام­‌های انجام یک کار روشمند و علمی در فضای عمومی و صنفی، رسیدن به تعاریف یکسان از اصطلاحات است تا بشود مبتنی بر این یکسان سازی و تعیین حدود و ظرفیت­‌ها، نقاط ضعف و قوت را تشخیص داد. آنچه که مسلم است در نظام فکری- فرهنگی ما و غرب، تعریف مسائل اساسیِ هستی از جمله انسان و سرانجامش، انسان و انجامش و نیز انسان و ابعادش اختلاف اساسی وجود دارد. لذا در خلق اثر هنری به عنوان نمونه رمان، که انسان و سرنوشت او، مورد سوال و تحلیل و موشکافی است، نگاه چگونه باید باشد؟ این انسان همان انسانی باشد که خلقتش را تصادف می‌دانند و عمرش را محل لذت و مرگش را پایان و فنای او تعریف می­کنند؟ یا اینکه این انسان، ساحت خلقتش، آفرینش و عمرش مقام رشد و پرورش و مرگش، انتقال به جهانی دیگر و زیستی ابدی است؟

پر واضح است که تفاوت میان این دو نظام ارزشی آنقدر محسوس است که جمع و همنشینی­شان برای رسیدن به محصولی مشترک با نقش آفرینی انسان، دور از انتظار می­‌نماید. جامعه­ انسان در نمونه­ نخست، جامعه­‌ای با مدل دمکراسی لذت و انسان محوری است و جامعه­ انسانی در دوم، دارای یک مدل ایمانیِ توحید محور است. پس اثر هنری و فکری، در این دو جامعه در مرحله­ خلق و نقد متفاوت از هم خواهند بود و نیز هر کدام دستگاه و بینش و سیستم ارزیابی خاص خود را می‌­طلبند. ادبیات ما متاسفانه پس از گذشت قریب به چهار دهه از انقلاب اسلامی که منجر به انقلاب فکری و مضمون نیز در شئون و ساحت­‌های گوناگون از جمله هنر به نسبت‌­های مختلف شده است، هنوز نتوانسته است به یک نظام ارزشیابی، نقد و زیباشناختی خاص خود جهت توصیه به هنرمندان در فضای خلق اثر و ارائه به منتقدان جهت ارزیابی و ارزشگذاری آثار تدوین دست یابد. این خلاء دستگاه نظری در فضای فکری- فرهنگی که مبتنی بر آموزه­‌های دینی و ملی باشد مشکلات فراوانی را به همراه داشته است.

عدم تبیین ضرورت انس با آثار کلاسیک فارسی، فضای ترویج آثار ترجمه را باز و بازتر کرده که این خود تبعات فرهنگی فراوان داشته است و از طرف دیگر زمانی که اثر خلق می‌­شود منتقد نیاز به ابزاری برای بررسی آن اثر دارد که در شرایط عدم وجود نظام ارزیابی و ارزشگذاری بومی و مبتنی بر فرهنگ خود، این خلاء با نظامی که بیشترین پیرو، موثرترین رسانه و یا قوی­ترین مدافعان را دارد پر می­‌شود. و چه بسا در این میان و با این ملاک­های ناهمگون و نامتجانس، گوهرهایی نادیده گرفته شوند و عوضش خرمهره‌­هایی گوهرنمایی کنند.

وجود یک دستگاه و نظام نظری در ادبیات، جهت نقد و آفرینش، که نیاز به مطالعه و پژوهش­های فراوان آثار فکری، فرهنگی و هنری گذشتگان در زبان­های عربی و فارسی دارد و نیز پژوهش­های میان رشته­‌ای در حوزه‌­های مردم شناسی، روانشناسی و جامعه‌­شناسی جهت ایجاد و تبیین ارتباط میان هنر و حوزه‌­های ذکر شده، منجر به پیوند خوردن به غنای آثار کلاسیک فارسی، ایجاد اعتماد به نفس خلق آثاری همگون­‌تر با فرهنگ و آداب خود و نیز وحدت رویه و انسجام میان فعالان ادبی از جمله نویسندگان و منتقدان در ساحت خلق و نقد و نیز امکان نوآفرینی و خلاقیت خواهد شد.

تصاویر
  • «فرهنگ و نظام‌ زیباشناسی متجانس»
  • «فرهنگ و نظام‌ زیباشناسی متجانس»
ثبت امتیاز
اشتراک گذاری
نظر جدید

جستجو