پنجشنبه, 09 فروردین,1403

همه مطالب

مقالات

الگوهای جهان‌شمول داستان‌گویی/ خلق «رمان ایرانی» ممکن است؟
 

الگوهای جهان‌شمول داستان‌گویی/ خلق «رمان ایرانی» ممکن است؟

سیدحسین موسوی نیا سبب صحبت و توجه به ادبیات کلاسیک و قدماییِ فارسی در حقیقت نه یک ژست میهن پرستانه و ناسیونالیستی متعصب و نه حتی یک موضع‌گیری غیرمنطقی در مقابل اپوزیسیون ترجمه‌ی رمان‌های طیف خاصی از اندیشه و رویکرد به دنیا در ایران و همین طور نظریه‌های ادبی، بلکه یک فصل بازگشت به منابع حقیقی و اصیل انسان‌شناسی و هستی‌شناسی و یک انتخاب آگاهانه از روی شناخت و موشکافی در مسیر و فرآیند دستیابی به چگونگی مانایی هنر به ویژه ادبیات عجین با فرهنگ است.
شنبه، 01 آبان 1395 | Article Rating
داستان‌گویی فی‌نفسه الگوهایی جهان شمولی دارد که در خود قصه و فن قصه‌گویی مستتر و تا حدودی قابل سنجش و ارزش‌گذاری است و در نهایت نیز حاصلش چیزی است به نام داستان ایرانی.

به گزارش خبرنگار مهر، سید حسین موسوی نیا از داستان نویسان جوان و دست‌اندرکار برگزاری نشست‌های «جهان رمان» در موسسه شهرستان ادب با ارسال یادداشتی برای خبرگزاری مهر به تبیین مساله ممکن بودن تجربه خلق رمان ایرانی به معنای بومی آن پرداخته است.

این یادداشت در ادامه ازنگاه شما می‌گذرد:

یکی از بحث‌های رایج و شایع محافل نقد ادبی در سال‌های اخیر، پیرامون تعریف و شناخت مختصات رمان و ادبیات داستانی ایران این بوده است که هر جا خواسته‌اند کمی در کنار تمرکز بر استفاده از آثار و نظریات ترجمه‌ای، نیم نگاهی موشکافانه به رمان ایرانی داشته باشند -که البته در بهترین شرایطِ این توجهِ، سنجیدن مخلوقات هنریِ هنرمند ایرانی با متر و معیار ترجمه‌ای به انجام رسیده- عنوان می‌شود که رمان قالبی غربی است که برای نهال ادبیات داستانی ایران یک تجربه‌ی جدید است و این قالب ماهیتی متصل به فلسفه‌ی تمدنی غرب دارد و چنین ماهیتی خود را به رمان تحمیل می‌نماید.

در این شرایط با دو یا بیش از دو رویکرد روبرو هستیم که حداقل دو رویکرد آن مهمتر به نظر می‌رسد. یک نظریه این است که به دلایل مختصاتی که از رمان در بالا ذکر شد چیزی به نام «رمان ایرانی» نمی‌تواند وجود داشته باشد. دلایل این گروه بیشتر محتوایی و مضمونی است.

عده‌ای دیگر نیز با چیدن انواع و اقسام نظریات و مکاتب ادبی غربی به دور خود سعی در تحلیل و تفسیر رمان نویسنده‌ی ایرانی می‌کنند که یا نویسنده ایرانی محکوم به انواع و اقسام ضعف‌ها و نارسایی‌ها می‌شود یا رمان ایرانی خَلقی ناقص و غیرقابل ارائه. در مورد این موضوع که کدام گروه شیوه‌ای درست و مفید و موثر برای ادبیات داستانی ایرانی دارند، بحثی طولانی و شاید کمی جسورانه نیاز است که اگرچه اکنون این یادداشت قصد پرداختن به آن را ندارد ولیکن در تبیین این ایده، از توجه به آن گریزی نیست.

این که «اُوردوزِ» مصرف ترجمه، ما را به احصاء چیزی به نام «رمان ایرانی» و بالاتر از آن «رئالیسم ایرانی» می‌رساند یا رد و فاصله گرفتن از نظریات فکری و فنی اندیشمندان غربی، خود می‌تواند زمینه‌ بحث و بررسی از سوی منتقدان و اهل فن را به همراه داشته باشد.

سبب صحبت و توجه به ادبیات کلاسیک و قدماییِ فارسی در حقیقت نه یک ژست میهن پرستانه و ناسیونالیستی متعصب و نه حتی یک موضع‌گیری غیرمنطقی در مقابل اپوزیسیون ترجمه‌ی رمان‌های طیف خاصی از اندیشه و رویکرد به دنیا در ایران و همین طور نظریه‌های ادبی، بلکه یک فصل بازگشت به منابع حقیقی و اصیل انسان‌شناسی و هستی‌شناسی و یک انتخاب آگاهانه از روی شناخت و موشکافی در مسیر و فرآیند دستیابی به چگونگی مانایی هنر به ویژه ادبیات عجین با فرهنگ است.

نفْسِ دنیا اثری میرا و اثر دنیا نتیجه‌ای مانا در زندگی انسان دارد.

پس هنر و هنرمندی که نگاه خود و بینش اثرش معطوفِ منبع میرا شونده‌ محکوم به معدوم باشد آفریده‌اش و آنچه فرزند زایش فکری اوست نیز چنین سرنوشتی خواهد داشت و این نه یک نظریه‌ی ادبی و یا یک تحلیل حزبی و مکتبی است بلکه قانون طبیعت دنیای خاکی و هویتِ وابستگیِ به امر فانی‌ست.

مضامین جریان غالب هنر غرب (و به تبع رسوخ فکری آرمان شهر دنیای غرب در گستره دنیا) هنرْ  در دهکده‌ی جهانی دچار بیماری فقدان گوهر مضامین حقیقی، ازلی و ابدی است و این امر، نتیجه‌اش یا توقف در سرگرمی غریزی است و یا صرفاً متعجب نمودن مخاطب با تکنیک و تصاویر شگفت و شعبده گون مانند خَلقِ شور و هیجانی است که ذرات معلق ساکت نشسته‌ی در آب از بر هم زدن حوضی راکد درشان ایجاد می‌شود و سرنوشت‌شان با گذر اندک زمانی، نیستی و سکونِ مرگ است و در حوض زمان       ته‌نشین خواهند شد.

دنیای غرب دنیای طرح مسائل کنجاوی برانگیز است که سبقه‌ی سرگرمی دارد. البته که این ورود به هر غاری برای دیدن عمق تاریکی، پریدن از هر ارتفاع برای به تصویر کشیدن هیجان سقوط یا خوردن هر موجودی برای تجربه‌ نمودن هر مزه ای و ...  دستاوردهایی در مسیر این لذت جویی، برای دنیای علمی اینان که ماهیتی صرفاً تجربی و خاکی دارد، داشته است اما دنیای هنر را تبدیل به یک کارگاه ساختمانی نموده که با کیفیتی بالا و طراحیِ زیبا، اجسامی بی روح تولید و توزیع می‌شود.

و این نه از ذات و فطرت هنرمند یا هنر، که از فلسفه‌ی زیستی دنیای غرب است.

هنرِ این چنینی که می‌توان آن را «هنرهیجانی» و یا «هنر موج‌سوار» یا «هنر متلاطم» نامیدش خود را با ردای شعبده در انظار به نمایش می‌گذارد. جالب و شگفت‌آور و حس برانگیز، ولیکن همین که زمانی کوتاه از عمرش بگذرد و این ذرات معلق آبِ حوض متلاطم شده و یا پرنده کاغذی و خرگوش پنهان شده در کلاه شعبده از تقلا بیفتند، رکود و بی تفاوتی برجای می‌ماند و اغلب در این زمان کوتاه نیز بیش از اندیشه، انسان از شگفتی و تحریک غریزی کنجکاوی و بدل نماییِ خرق عادت، متوجه و متعجب می‌ماند.

انسان امروز که به اذعان اندیشمندان و متفکرین، به مدد ابزارها، بی مرزی را تجربه می‌کند، فارغ از ملیّت و ذهنیت، دنبال هویّت است. دنبال یک نقطه‌ی اتکا و ثبات.

در هنر بلکه در زندگی، گوهر و نیز جوهر، حقیقت‌یابی است و این جستجوی در پی جزیره‌ گنج، خود گنج و ذخیره‌ای است برای دست یافتن به نقشه‌ی گنجی ارزشمندتر و بزرگتر و چه بسا دست یافتن به فرمول کیمیاگری.

این که مارکز هزار و یک شب خوانده، این که بورخس عطار را چندین بار مطالعه کرده و دیگران از اقلیم‌های فکری و سرزمینی مختلف به آثار قدمای ما توجه نشان داده‌اند، نشان این است که آنها در طلب گنج، سوی جزیره‌ای آمده‌اند و این آمدن در یافتن پاسخی برای پرسش‌ها و مسائل هستی شناسانه‌ی عمیق، آنها را به آثاری چون مثنویِ مولوی، شاهنامه‌ی فردوسی، منطق‌الطیرِ عطار گلستانِ سعدی و دیگر کتب ادبیات کلاسیک ما رسانده است.

برای چون بورخسی پس از یافتن آثار عطار نیشابوری، ملیت و مذهب و حواشی عطار، اهمیت چندانی ندارد، چنان که برای یابنده‌ی گنج، گَرد و غبار یا مظروف عتیقه‌ها مانع پیشروی نیست.

رویکرد در بازگشت به سمت ادبیات کلاسیک ایران، مداقه و توجه به آثار قدما در حیطه ادبیات داستانی از همین جنس است. هدف، دریافت گوهرِ مانایی در اندیشه و البته با کمی ممارست پژوهشگرانه‌ی بیشتر، حصول شاخصه و مولفه‌های فرمی این چنین آثار به نفع تقویت و تعمیق داستان مدرن ایرانی است.

در این میان تطبیق یک‌به‌یک چنین آثاری با نقد و نظریه‌های ترجمه شده مبنای ارزش‌گذاری نیست ولیکن داستان‌گویی فی‌نفسه الگوهایی جهان شمول دارد که در خود قصه و فن قصه‌گویی مستتر است که این مشخصه‌ها شباهت‌ها و اشتراک‌هایی نیز با نظریه‌هایی ادبی دارد که تا حدودی قابل سنجش و ارزش‌گذاری با معیاری‌های داستان مدرن نیز هست. اما نهایتاً، مطلوب حصول آن چیزی است که داستان ایرانی می‌نامندش.

هدف در این تلاش، شناخت کیفیت و جوهر، آثار ماندگار ادبای فارسی است و تلاش در چگونگی پیوند زدن این آثار در فرم و محتوا با قالب نویی به نام رمان. که این فرایند پیوند می‌تواند محصولی را با ویژگی‌هایی تغییر یافته نسبت به قالب ابتدایی تحویل دهد و کاوش در آثار ادبیات کلاسیک ایران با نگاهی داستانی در صورت ممارست می‌تواند یکی از شاهراه‌های احصاء شاخصه‌های نظریه داستان ایرانی باشد.

البته لازم به ذکر است که مطرح نمودن مساله توجه فرمی و محتوایی به آثار قدما جهت احصاء مولفه‌های داستان ایرانی یک امر ممکن الوجود نیست، بلکه توجه و مبنا قرار دادن ظرفیت‌های داستان پردازی در آثاری چون خمسه نظامی، منطق‌الطیر و تذکره‌الاولیاء عطار، شاهنامه فردوسی، بوستان سعدی و هزار و یک شب و...، خود هادی، مشوق و مؤیدِ صحت مسیر و هدف است.

تصاویر
  • الگوهای جهان‌شمول داستان‌گویی/ خلق «رمان ایرانی» ممکن است؟
ثبت امتیاز
اشتراک گذاری
نظر جدید

جستجو